مجموعه سفید تر از سیاه از امیر رقاب با آهنگسازی سهند ام زد و تهیه کنندگی امیرعلی در تاریخ یکم دی ماه ۱۳۹۷ به صورت عمومی منتشر شد. این مجموعه شامل هفت کار گرافیکی است که توسط لوناتیک طراحی شده است.
از طریق وبسایت آمیزه میتوانید از این مجموعه حمایت کنید:
Aamizeh.com/Product/AmirReghab-Sefid-Tar-Az-Siyah
برای دریافت جداگانه آهنگ ها روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
متن و تفسیر
برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
چه دری
اولین دریچه رو باز کرد، گذشت از گذشته اش، از همه چی، حتی خودش، اونجا فقط تنهایی معنی میداد
دومین دریچه رو باز کرد، انعکاس من توی تو، یکی ازش قوت قلبی میخواست
سومین دریچه ایمان بود، قدرت قلبی و شریعت، روح حلول تو تن بشریت، تهذیب، تزکیه، تربیت
چهارمین دریچه باد، خاک، آب، آتش، لایذال، طبیعت
پنجمین دریچه پنهانیان بود، بُعد بزرگ لافانیان بود، رمز و راز عرفانیان بود، متافیزیک و سحر و حقیقت
ششمین دریچه وحی و الهام بود، باعث عروج انسان بود، نطق، فهم، فکر، تولید شعر، جادوی علم، امکان، احتمال، قطعیت
دریچه، چه دری، دریچه، چه دری، دریچه، چه دری، دریچه، چه دری دریچه، چه دری، دریچه، چه دری
هفتمین دریچه مهر، تقدس، اعتقاد، گِل، نظم، زندگی، حرص، مرام و معرفت، دل، اصول و پایه و ساختار
هشتمین دریچه مرگ، چشش تلخی، کشش جبر، گوشه ی دایره بِچشه سر، سختی بی امان، میسازه سنگ، اول سحر ثمر رنج، جنبیده تو دل باردار
نهمین دریچه کامل بود، سیستم شعور ناظم بود، معنی اعداد و اسرار، هشت دریچه رو حامل بود
دهمین دریچه هیچ، غریبگی، صفر ابدیت، یک فردیت، نداری قدمی بعد، نهمین دریچه توش نداری عددی بعد، بزرگ از فهم بشریت، حتی بزرگ تر از دریچه، من که حضورش رو اونجا نفهمیدم، نفهمیدم
سفید تر از سیاه
هر چی دشت بود ساخت، هر چی راه بود رفت، روی قله ها دنبال موفقیت بود، ته چاه بود نفت
بی بی میگه خشت از اول کج بود، دل سرباز شکست، وقتی شاه زود رفت
اسیر تو مسیر آبله تو پاهام، مسیح که پرسید قابله کو بابام؟
یه بارم قصه ات رو یه جوره دیگه بگو، وقتی که شیر میگه من عاشق روباهام
سیاه، سفید، تو مداد رنگی ها، خورشید نورش رو پس نمیخواد از گیاه
منم یه پیدا، تو گم ترین حالت جهان، سیاه تر از سفید، سفید تر از سیاه
روی بوم جهانت رو بیآفرینش، من همینم همین، زیباترین زشت
تو بدون افکارت من رو نمیدی، من رو یه لحظه تصور کن، بیآفرین عشق
باور های قدیم مُرد، معجزه ها مُردن، پرهای ما رو بستن و از قله به ما گفتن، در همهمه ی عالم یک باور نو باش، ما سکوت کردیم و جهان شد یک صدا کلا
چی میمونه از ما، پس طغیان کن، زودی برو و عزیزات رو خوشحال کن
هر چی کار عقب افتاده داری انجام بده، به هر کی بدی کردی برو جبران کن
ما یک انسانیم، هر کدوم مستعد فهم، اگه خودت رو یادت بره شدی مرتکب قتل
نباش از اونا که کُلت رو میگرن سمت خودشون، واسه این که از پُر بودنش مطمئن بشن
بجو اکسیژن رو، بالا بیار CO2 ، یه بار یک بزار بعد از سه و دو
یه دسته داشت بیشتر از دو دسته، بشکن، بزن مانع جلوت رو
ایده جبران میکنه محدودیت ها رو، مغز شکست میده همه معلولیت ها رو
خودت میتونی یه زندان از آزادی بسازی، میتونی فراموش بکنی محرومیت ها رو
باور های قدیم مُرد، معجزه ها مُردن، پرهای ما رو بستن و از قله به ما گفتن، در همهمه ی عالم یک باور نو باش، ما سکوت کردیم و جهان شد یک صدا کلا
لبخند نماد بُردِ بازنده است، سازه ساخته ی دست یه سازنده است
مثل آب ساده باش، که تکراری نمیشه، هر چیز تلخی هم بامزه است
واسه خودت باش، هیچکی از تو بالاتر نیست، تو دیدت فرق نداشته باشه شاه با فقیر
از این بوق و دود و صدا فاصله بگیر، تا بفهمیم مکالمه ی ماه با کویر
غم گوسفندها رو از قصاب نپرس، هویدا کردن اسرار رو از نقاش نپرس
کل مسیر رو رفتی، دیدی خط پایانی نیست، خستگی دونده رو از کفشاش نپرس
دیگه هیچی واست مطلوب نیست، فکرت به عرف جامعه مصلوب نیست
از کوزه نیاید برون هر آنچه که در اوست، یه بار بیا راست بگو، حالم خوب نیست
خنیاگر
خوب نیست صداش ولی یه حسی توشه، یه چند قرنی هست که حنجره اش خاموشه
یه آوازه خونه، که خونه به دوشه، تو شهری که همه ناشنوان دنبال گوشه
تو تنهاییاش همیشه نی میزد یا چنگ، گاهی نمیزد و به جایی دل میرفت یا مغز
ولی واسه شنیده شدن به کسی چنگ نزد، چون میدونست اونا یه جسمی اند با سر
دید، یه روز، یه درویش پیر رو، که کور بود، گفت راهنماییم کن، گفت تو خودت اولین راهنمای منی
ارزشت رو حفظ کن، چند سال پیش، با صدای تو متولد شدم، شدم درویش
تو باورای منی، تو کور نبودی که، نه الانم نیستم، ولی اینجا گوش نیازه نه چشم، نباید دید
خنیاگر هر زمان مال تو، خنیاگر جهان زیر شال تو، حال جهانت بد بود اما موسیقی بود که خوب میکرد حالت رو
تو وقتی تنهاتری خیلی خوشحال تری، فقط میخونی و پایبند به خنیاگری
زندگیت یه مرز باریک با قصه هاست، منم هر جا میرم تو تنها شعارمی
تو عاشق تغییری، حتی تغییر بد، ثابت بودن یه ترسه از دید من
مخالف تقدیر از پیش تعیین شده ام، تصمیم منه که میشه تقدیر من
همه درخت ها میشناسنت، توی تنهاییات، کفشات باهات فاز رفاقت دارن
موسیقی رقص توئه روی بال فرشته، اونا که موسیقی نمیفهمن جنایتکارن
ماه میگرده دوره تو دوره گرد، اگه نخونی نی میشه پُره گرد
مهم نیست کسی بشنوت یا بد میخونی، خوندن چراغه، بخون واسه خودت پس
خنیاگر هر زمان مال تو، خنیاگر جهان زیر شال تو، حال جهانت بد بود اما موسیقی بود که خوب میکرد حالت رو
همین کافیه که خونه کرده سوفیا پیشه، سختیات رو جدی نگیر، زود میاد میره
انشاء ام رو برعکس نوشتم تا آشنا شی باهام، تو این تخته سیاه، نوری یا تیره؟
تنها پنجره، حنجره به سوی معنا، اگه کوزه گری، ما میفروشیم گِل اعلاء
وقتی نی نایی نداشت و نایی نی، نوا اومد و جنبیدن سر ها
توی ده تا دسته بندی نه نرفتی هر طرفی، رفتی فهمیدم اهمیت به مقصدت نیست
نه، نه، نه، بدترم من اگر که در برد تنم، من دیگه باید از اینجا برم خنیاگر
تو نذاشتی این درویش، بشه گمراه تر، صدات رو آزاد کن، آواز بخون، تا مقرب بشی به درگاه خداوند
خنیاگر هر زمان مال تو، خنیاگر جهان زیر شال تو، حال جهانت بد بود اما موسیقی بود که خوب میکرد حالت رو
گمشده
انسان خلق شد از سکوت، انسان خلق کرد صدا، بکارت اول برداشته شد، حوا آلوده شد
گناه، پنهون تو نگاه، پرده ی اول، اکران، زمین، زمان، امکان، او، تو انسان، کسل کننده ترین سریال
اولین خدا، دومین خدا رو آفرید، هر کَر بلایی بود واسه شَرّ، صدای بسطام بایزید اولین خلقت مخلوق تخیل
اولین خلق تخیل، مخلوق، جبر، قفس آزادی بود، اثر بزار روی پروانه ها، مومن مشکوک
شاید بیل هابیل به تیمور لنگ خورد، یا ساز فارابی شیپور جنگ شد، از استفراغ اسکندر، ژاپن سونامی اومد
هسته ی خرمای سلیمان، افتاد رو خونه مورچه ها، واسه همین کشور از زیتون سبز مُرد
سیگارت رو میندازی زمین، چند قرن دیگه یه جا آتیش میگیره، تو هر ذره ات به ذره ای وصله
از خودت بپرس پس باقیش چی میشه، اون همه سیب یکیش هم حق ما نبود، ولی تو همه عکسامون داد میزنیمش
دادی معنی بهش، تو بسوزی تو جهنم خودت و باشی غریبه با همه دنیای خودت مثل من
آفریدم یه درخت، زمینم و زمانم و یه بچه، یه پدر، من شیطانم رو ساختم واسه ازدواج با فرشتم
آب بابام بود، خاک ننه ام، باد رفیقم بود و آتیش زنم، من کنعانم رو درون مصرم کشتم
تو این جبر اسیرم و برده ام حتی اگه امیرم و یه مادر کورد پیر چادر نشین تو سرما، مایوس از بود
وقت خلق ورز داد خمیرم رو، چند قطره اشکش بهم اضافه شد، غم زده کرد کُل ضمیرم رو
نمیدونم کی ام، نمیدونم کجام، دنبال جواب میگردم توی دنیای سوال، سخته این همه غربت، تحمل این همه تنهایی، لااقل الکی بگو، همیشه همرامی
جدا از اینا، به یادت بیار، زنده تو دژاوو، سیستم بیمار، سقوط فرشته ها رو زمین، ساختن این همه بُرج
تاریخ غم زده ی بشر، خاطرات تلخ زنده ی این همه ظلم، غرق شدن و مرگ آواره ها، بخیه شدن گوشت و آرواره ها
ما مستجریم روی این کره ی خاکی، محکم بغل گرفتیم میهن تو، کاسه ی زمین پُره از کاسه ی سر
شاعر و پادشاه و عالم دهر، ظالم و عاشق و مردم عادی که بی نقش ترین توی دایره اند
مسلمونا تو جنگ با بودایی ها، دود میشن مثل سیگار کوبائی ها
جنگ های عظیم و بحث های عجیب و عقاید خرافی تو سومالی ها
این زمین یه نعمت بود یا جهنم پیش از گناه
شیون مدام، علم، تاریخ، فلسفه، ادیان، اتم، برق، طبیعت، ارواح، فقر
طاعون، ثروت، الماس، فضا، زمان، عرفان، اعداد، جنگ، عشق، God ، الله، مونده تو گلوم تنها فریاد، فریاد
یه گوشه از این کهکشان ها، مثل یک انگل، روی یک جلبک، روی یک لاکپشت، توی یک مرداب، وسط جنگل
هیچکدوم راه نجات نیست، نه، چه علم چه مذهب، پستی کازابلانکا، اوج تبت، رازقی ها یا راز بی آ، نفرین گشنه های افریقا، واسه شام عیسی
من کل تاریخ بهم بدهکاره، از کل هستی طلبکارم، خسته از تولید مثل، از توهم نجات، از بشریت کج اندیش
بشر شاید گمشده ترین فکر زود گذر از ذهن پیرمرد آلزایمری ساخته ی توهم هیچ مطلق تو بستر پوچ اقیانوس خالی از قطره ی زمان
یه کمتر از هیچ، خالی از بود، این قصه ی عجیب ماست، درد فلسفی، یاس، حتی اگه نیستی، بیا و همیشه باش، بیا و همیشه باش
نمیدونم کی ام، نمیدونم کجام، دنبال جواب میگردم توی دنیای سوال، سخته این همه غربت، تحمل این همه تنهایی، ما هم مثل گل یخ، وسط مواد مذابیم
مرشد
شروع شعرم با تو آخر قصه های بی پایان من، تو این شهر هنوزم دارم انگار حکم یه بیابان گرد
توی دنیای رنگ قصه ی صلح قصه ی جنگ، سکوت شب درخت دل تنگ فقط باد بود که میخواند با من
ساده از کنارم رفتی من ساده تر کنارت موندم، ما دو درک متفاوت از هم تو شنیدی و من خوندم
وابستگی این زندون پرنده های بی آینده، شاید یه روزی از دل نور بیاد تاریکی ولی تابنده
کو چتر و یار تا ابری شم تو جاده ای از جنس ابریشم، باز خسته حتی از ریشم جدا میشم ولی با خنده
لعنت به هر چی تکراره، این فکر تو شروع اجباره، تازه شروع داستان اونجاس که، یه مسیر پره تابلوئه اخطاره
کی میمونه باهات وقتی هیچی نداری، از تصویر خودتم میشی فراری، تو یه ققنوسی پاشو از خاکسترت، تو جوونه میزنی پیری نداری
پس بگیر همه لحظه ها تو، دیالکتیک ولی اهل پاسخ، الهام درک شعور ذاتی یا اکتسابی، ماهیت من با هر سه کالبد
کنار تو بودم و کنار من، نبودی و ندیدی بی قراری ام، جهان من دمیده شد به ذره ات، ببین تو اینگونه بی جهانی ام
تو آن پیر مرشد و مراد من، به پای گیس تو رود جوانی ام، که شکاکانِ پیروئه پیرهون، شوم و حل شوم در معانیم
لطفی، بهم بگو که این همه رنج ثمره اش بغض و رنج و حسرت نیست
هر ذره دنبال دنیای خودش و هیچ ذره ای پی وحدت نیست
ما خانه های بی بام، شاعرای بی یاد، باده های بی جام، عاشقای بی کام، نامه های بی نام
لا به لای این خاک، وارثای این راز، با صدای بی نی، با نگاه بینا، جاده های بی ما، هیچوقت تشنه ی مقصد نیست
من امروزه خودمو دادم رفت تا فردای تو پره من باشه، من حرفای خودمو یادم رفت تا حرفای تو بشه چند تا شعر
لیلی به دنبال مفهوم، بعد این عشق بی دلیل مجنون، عاشق عشق و هجر بود نه معشوق، مرشد اینو بگو تو به هر عاشق
میخوابی تابشه زمانت طی، زندگیت صفحه ی حوادثه، تو به همه آدما خوبی میکنی و کسی نداره علاقه بهت
بیخیال شو بابا مرشد حق بده آدم از این چیزا کلافه شه
کنار تو بودم و کنار من، نبودی و ندیدی بی قراری ام، جهان من دمیده شد به ذره ات، ببین تو اینگونه بی جهانی ام
تو آن پیر مرشد و مراد من، به پای گیس تو رود جوانی ام، که شکاکانِ پیروئه پیرهون، شوم و حل شوم در معانیم
آنارشیست
فکر ساخته ی ساختار ذهن من تیکه ی ناخالصش، عدم، وجود، دانه، گیاه، آفتاب عشق
کنارم تویی من کنارت مثل تو، تو از توی ذهن من اومدی بیرون من از توی ذهن تو ذهن تو
من تو بحث، جدل، اندیشه، استدلال، جنگ، صلح، اثبات، انکار، همیشه اشتباه
تو فرق داری فرق دارم تو سرحالی سرحالم تو درد داری درد دارم تو قطع میشه ارتباط
مسئله قدمت من نسبت به تو و تو نسبت به من نیست اینجا کلا تو و ما و من نیست
پس چی ؟ یعنی تردید پرهیز ازاین حرفی که زدی چندین دقیقِ بعدی ولی تقدیرت تقصیر من نیست
سکوت اه کدوم حرف تو مگه میتونی آینده ی منو ببینی؟
آینده ی تو گذشته ی منو و گذشته ی من آیندت، مقصری یا مقصرم بگو کدوممون بازنده است
آروم باش اینجا با دنیای هر دو مون فرق داره قانون هاش فهمیدی نفهمیدم، نفهمیدم که فهمیدی سادگی پیچیده تره پیرو جواب های آسون باش
من تو سایم سایه ای خیالم خیالی آینم آینه ای واقعی منم یا واقعی تویی یا هیچکدوم، حقیقت حقیقت حقیقت چیه؟
تو حقیقت منی من حقیقتتم، اینه حقیقتِ محض، بیا خاطراتت رو ببین تو وصیت من
میرم میای گریه میکنم میخندی اینه جرم آگاهی، نشدنی ها شدنیِ تو فکر آنارشیست
تو منی یا من تو؟ نه میشی اثبات نه میشم اثبات نه میشی انکار نه میشم انکار
کدوم ما خالق اون یکی دیگه است کدوممون سلولِ کدوممون زندان، کی زه سیاره است کی کیهان ؟
بمیرم مردی، بمیری مُردم، الان گمیم ولی بی هم هی میشیم گم تر هی میشیم گنگ تر
تو از سیستم اومدی بیرون که اینجایی این یعنی ترس در کنار جرعت
بگو چیه فرضیت طبیعت خالقِ پلاستیکِ، پلاستیک قاتلِ طبیعت
درست یا غلط، قطعیت، زمان نسبیت، گمان حدس علیّت
شاید من رو ذهنم ساخته ذهنم رو تو، تو نقش اول قصه ـمی و نوشتی قصه ام رو تو
ببین خودتو از این زاویه من و تو هزار سالِ بویم در این ثانیه
من و تو تنها کسایی هستیم که از اونجا اومدیم بیرون، راه فرار ازینجا چیه؟
من تو سایم سایه ای خیالم خیالی آینم آینه ای واقعی منم یا واقعی تویی یا هیچکدوم، حقیقت حقیقت حقیقت چیه؟
آرماگدون
رنگ بندی تو کل دنیا کل دنیا پشت هم، تانک ها هر روز ساخته میشن موشک ها میشن گشنه تر
جنگ حق و باطل یا که جنگِ مغز و با دل ایمان یعنی یه تار مو و اگه اشتباه کنی کفرِ حق، همه ی دنیا متحد میشن و میگن حقن
ولی حق چیز دیگه است و ایده میدن و توی خشکسالی میوه میدن و میخرنت یا که پیله میشن دورت با حُقه تو هم کم کم میشی اوکی
ولی حق یه عده ی کمی اَن که کیفیت دارن به جای کمیت،حقیقت اینه وضعیت وخیم میشه تو روزهای اول و کشته میشن نصفِ جمعیت
گمراه های تو شریعت، قتل عام طبیعت، بیماری های کُشنده اعتیاد و فقر و هرج و مرج و جنگِ نون و غنیمت
میکُشه بچه مادر و مادر میکُشه بچش رو، همه آدما میشن مست و هار، استخون ها پوسیدند
پدرها میفروشن دخترهاشون و به چند دلار، همه جا پره دوده نوزاد های اُفتاده روی خاک، روی جنازه هاشون پُر شده از شغال
مبارز یعنی من مبارز یعنی تو، قلب و مغز و روح و جوارح بر علیه ظلم
بیرق های مشکی سم های تو کِشتی، ارتشِ تو ماسه ها و غرق توی زشتی
جنگِ اتمِ فکری از زمین تا به مریخ، پابرهنه میام دنبال تو بگو تو داری به من چه حسی
اگه پا نده پاهام با دست میام این تبت و تا فلسطین، دویدن الکی و بزار کنار اینجا فقط میشنوی تو صدای آب
اگه نمیخوای الکی بمیری باید خودتو قوی کنی مثالِ باد، بجای دیده ی کَله با دیده ی دل برو تا که بده ندا نشان
بدتر از بارباروسا و پوریم دوریم، جنگل های سوخته انتهای تاریخ دشت های تاریک
سیل و گلوله یه نورِ سفید اون وسط ها داره میگه که بشتابید آیید
چقدر ساختی خودت رو با محیط دورت رو بعدِ سختی آسانی است، حق میبره دوئلو
این جنگِ ایمانِ بیخیال شو باشگاهتو نیروهای ماورایی قوی کن پس آرمانت رو، چاکرای دو، مخفی ترین ساختارِ خود
آفتابِ کفر آسمانِ سرخ پادشاهِ ظلم تمومه با آوای صلح بالای برج با پنجاه و نه آقای کُل، بعدِ جنگِ آرماگدون
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.