مجموعه نا از دیگرد با آهنگسازی پیمان یارا در سوم دی ماه ۱۳۹۴ تحت تشکل پلاک منتشر شد. بامداد و یارا به عنوان رپکن های مهمان در آهنگ بچه ها حضور دارند. سِواد طراحی جلد این مجموعه را انجام داده است.
برای دریافت جداگانه آهنگ ها روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
متن و تفسیر
برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
نیلوفرانه
شور شبنم، میریزه از چشمات، من چشمام رو بستم، لمس میشه زیر پاهام زبری سنگ فرش انگار نابینا بودم از وقتی که زاییدم مادر
نفرت تو تابوت سیاه منه گلبرگ من باش، دست بکشم رو گونه هات، اون نگاه رنجورت، اون صدای مغرورت
دوست دارم ریه هام بمونن مدیون اون هوای محزونت
من، محتاجم، تو باشی اون تاجم فکر کنم پادشام برقصم سور بدم به کل شهر
تو تمنای شبی من غنچه ی نشکفته نکنم پژمرده بتاب، این قشنگترین حس نیلوفرانه ست
حتی اگه کر بشم این تلخ ترین ترانه ست، میپیچه تو گوشم این حل میشه تو خونم این ریشه دووند تو روحم
وقتی که تنهام تویی قاتل سکوتم، لمسم کن، نقطه ی اتصال ما بهشت گم شده اس
سیمرغ شیم، هفت شهر عشق و برگردیم تو خم کوچه بشینیم، بخندیم، بسوزیم انقدر که ذوب شیم، تو قالب ظرف و من آب شم
بشم اون چیزی که تو می خوای فارغ از هر جر و بحث، ای کاش ای کاش ای کاش بمونی، خاکستر جمع شده روی چشمامو بشوری، یگانه شیم مسافر بی بند و بار کهکشون
زادگاه
احمد شاملو: پس آنگاه زمین به سخن درآمد و آدمی خسته و تنها و اندیشناک بر سر سنگی نشسته بود پشیمان از کرد و کار خویش
من بودم زادگاهت تو چشمات و روم بستی، قدم زدی روم آروم، بد شدی محو جادو
بهت دادم نون رشد کردی روم نوشیدی از عصاره ی وجودم، دریا به دریا دشت به دشت، به هر دری زدم باز شه راه سخن
لرزیدم اشک ریختم من از دل سنگ، جوشیدم آب شد تو طاقتت تاق شد، خواستم پاک باشم تو کردی کثیفم
زلال و شفاف بودم تو کردی غلیظم، گرم و مریضم تب دارم، یه نگاه سرد به انعکاس مرگ کرد
و آدم رو به فلک گفت مادر این دستای من، آلوده ست به گناه تقدیری که تو آسمون تو خورد رقم
تموم نکرده بود حرف آدم که یه آهه سینه سوز بلند شد از نهاد زمین و اون، ریخت عرق از شرم از تصویرش از مقصد
تو خواب خوش میخواستی و من گهواره شدم دادم و دادم باد بود و اشکم از بارون، مریضیم تو بودی و دردم از طاعون، مهر من خاک بود و حسرتم تابوت، دستای تو تبر بود، دستای تو تبر بود
تو خواب خوش میخواستی و من گهواره شدم، چرخیدی و چرخیدم دور فلک رقصیدم
آفتاب و پذیرفتم با آغوش سخت، نشون دادم بهت من از وسعت پهن، تو روحت رو فروختی با نگاه تنگ
دیوار کشیدی از برلین تا چین، اسمش رو گذاشتی عجایب هفت، قلبت رو کور کردی، خیال تو دارنده بود، باطن تو درنده ی محض
خودم رو گذاشتم در اختیارت با بی خیالی، عروس شمس بودم شدم... فاحشه ی قرن
پریده بود رنگ از آدم با رخصار زرد گفت، سیه پوشم و غافل از اینکه هنوز زمان هست
لرزید زیر پاهاش و دهن باز کرد زمین و لب تر دریا شد
خاموشی گرفت دیده ی آدم و از اون وقت تنها صدایی که میرسید به گوش بی صدایی سکوت، موج و خروش بود و بس
تو خواب خوش میخواستی و من گهواره شدم دادم و دادم باد بود و اشکم از بارون، مریضیم تو بودی و دردم از طاعون، مهر من خاک بود و حسرتم تابوت، دستای تو تبر بود، دستای تو تبر بود
به من چه
گفتم نشونی بده گفت، یه تنگ سر بسته، لگد زدم راهی باز نشد، گیج و منگ از این سقوط تو لحظه
به کجا میرم؟ از کجا اومدم؟ خفه خون نگیر باهام حرف بزن، بگو از درد قبلیم بگو
چی اومده به سرم که لمس نمیشه هیچ چیز، چرا غرق نمیشم، هوا کجاست بزار دم بگیرم
نور بتابون تا رنگ ببینم ظالم نباش ای خالق خلاق، ریسمونت رو بنداز تا با چنگ بگیرم
فراریم بده من میراث توام من، زجریم که کشیده میشه یه نقطه ی سیاه که سفید نمیشه
بازیگری که گیریم نمیشه، فیلمنامه ات رو، بنویس از اول قبلی هارو من حفظم همش رو حفظم همش رو
اصلا به من چه؟ لطافت بارون، حرفای درخت، جنگل و سمفونی برگ به من چه؟
بگو از غرش دریات، از ماه روشن تو آسمون شبت، از استخونی که ترکید از سرما، زیر پوست شهرت، همش به من چه؟
بوسه ی مادر رو پیشونی یه مرد پیر به من چه؟ بگو جواب بده بهم...
صورت فلکت این بار چه شکلیه؟ به کی نباید برسم؟ چی رو نباید بچشم؟ من تکرار کیم؟ تبعیدم نکن، باهام حرف بزن
من میراثتم، جاودان بودن دروغه، بزار نیست بشم، بزار نیست بشم، نبینم که میبازم به من چه
دستام رو نگرفت، به من چه که حرفامو نشنید به من چه که اشک حل نمیکنه این حجم از درد رو
درد دوری به من چه؟ همش دروغ بود، تو یه دروغی، تو یه دروغی... حرف تلخه... شب... روز... درد...
باور کن
ایرج جنتی عطایی: باور کن... همیشه باور کن، که من به عشق صادقم، باور کن... حرف من رو باور کن، که من همیشه عاشقم
اون حرفامو باور نکرد، نگاه به ساعت نکرد، سوخت ولی تاول نزد، گفت اینجوری راحت ترم
خاکسترم با باد هم نرفت، جزغاله ی آهن منم، درخت شم، سایه بونت، سیب من رو گاز هم نزد
ضربه زد به ساقه ام تبر، سردت که شد هیزم منم، طول عشق و متراژ نکرد گفتم مجنون چشمات منم، خندید و باور نکرد
خشکیدم ولی بارون نزد گفت به دلت صابون نزن، برده ی آسمون نباش، چشم به راه اون نباش
گنبد از ضربه ی اون تار زد و کبود شد، پیش چشم من، سکوت رفیق شد با جنون
دستاشو انداخت به دور گردنم گفت من آخرین دوستتم، حرفات رو با من بزن
باور آخر منم، خارج از نظم منم، غذای روحتم، گول ظاهر منم
مزه کن خوب هرچند که تلخه، بنوش یه جرعه از این جام پر زهرش
ریخت، نوشیدم، بریز بیشتر، سلامتی یاری که نیست پیشم، بریز، ریخت، نوشیدم بیشتر، سلامتی بهشتی که گم کردم، بریز، ریخت، نوشیدم بیشتر، بریز، ریخت
ایرج جنتی عطایی: باور کن، صدامو باور کن، صدایی که تلخ و خسته ست
کوچه های آشتی کنان
کوچه های آشتی کنان کجاست؟ کوبه های مهر حلقه های وصل
دست های لطف تا دوباره آشتی کند دلم با هر آنچه ترک کرده نسل شهر
با صداقت غریب شرق با نجابت اصیل عشق، با بلوغ برگ و بار سادگی
با بهار باور خزوع با بلند قله های افتادگی، با سلام های بی ریا، با سکوت های صبر، با صبور های سبز
در حریم حرمت حیا، رها در عبور سنگ فرش زندگی
کوچه های آشتی کنان کجاست؟ تا دوباره پل زند مرا به جاری صمیمی قنات
به زمزمه و عطوفت قنوت به قامت قناعت قدیم
تا دوباره پل زند مرا به صفای بادگیر های بی قرار که از مسیر آسمان بی کران
بوی کوی دوست بذل بزم خاکیان تشنه میکند
وانگهی هر آنچه درب و دار خستگیست فارغ از دل شکسته می کند
کوچه های خشت و گل.. کوچه های آه و دل
کوچه های راست قامتان سربلند کوچه های سربلند های سر به زیر
کوچه های همدلی کوچه های هم زبانی کوچه های آب و آیینه
کوچه های اشک شوق کوچه های چشم های پاک کوچه های خوشه خوشه تاک
چشمه سار مستی زمین سایه سار برگ های مهربان کوچه های آسمان نما
هرکه میرود رفیق! هرکه میرسد زلال هرکه میرود به داستانم آشنا
کوچه های بی ملال، من ولی در این کویر تفته بی شکیب شهر از دلم قرار بده است
با که سر کنم حدیث عشق را، شهر از دلم غمی نکاست، حلقه های وصل دست های لطف
کوبه های مهر، کوچه های آشتی کنان کجاست؟
شهر باد
شهر باد کسل بود و یک نواخت، همنشینش گل نبود که بوی خاکش نم نداشت
من به چشم دیدم جای تبر رو روی ریه هات، قطع میکردن سبز میشد معبد نفرت به جاش
دست رد نزدم به سینه ی کوچه هات، قد بلندم خوردم از همه ی میوه هات اون وقتی
که سوختن توی آفتابت هم لذت داشت، کولر نمیخواست هرکی یه بوم بلند داشت
دوچرخه هات و بلعیدن غولای آهنی، جویی نموند که برم توش واسه ی آب تنی
یادته پاره شد نخ آخرین کاغذ بادم؟ فهمیدم جز کندن نیست راهی واسه ادامه دادن
شاید بخندن بهم بگن از قشر ضعیفم، بازم فرقی بین پایین و بالات ندیدم
تو بهم بگو از بوی نم رو کاهگلای خیست، هنر که مرد موندن فقط عاشقای پیرت
آرامشت سادگیته ته کشیده دیگه هنوز ولی بعضی روزا مادر بزرگ پر آش دیگش
توجیه اقتصادیت خوراک روز مره ات زمین تو تشنه است و ابرا هم بد مصب
میخندیدن بهت فقط به جای اشک ریختن تعجبه فصل بهار غنچه هات سبز میشن
اگه یه ماشین زمان میدادن بهم، بر میگشتم اون دوره ای که در خونه هات باز بود چون آقا پلیسه بیدار بود، پلیس شهر وجدانه
میگفت بهم بزرگتر اگه نمونه گشنه بچه اش، توی گوشه ی شهر نمیکنه دست کج روی خونه من
مهمون من حبیبه، حبیبه من طبیبه، در خونه رو باز بزار که مرض توی کمینه
طاقتامون طاق میشد روی سقف خونه ها، دل من تنگ میشه مثل همه کوچه هات
گذشته رفته ولی من هنوز طلبکارم، طرف حساب من اون خاک بی حاصله، قاتل جوونه هات فکری که حاکمه
آخ شهر باد، آخ شهر باد من، تو صحنه ی تئاتری و من درامتم
تو کوچه ی آشتی کنونت بست میشینم، سراغ دوستم رو من از هر رهگذر میگیرم
اگه عاشقی پدر داشت من بودم که سوختم، تیکه های پاره ی قلبم رو به هم دوختم، زیر لب خوندم...
بچه ها
بخش یک - دیگرد
از وقتی پدرش رو داد از دست تو معدن، بهش گفتن جنازه اش میمونه اون پایین تا ابد
سفیدا میومدن کشتیارو پر میکردن، مردم ده سه وعده خاک اره پخت میکردن، مادرش شیر نداشت تو سینه اش واسه خواهرش
جای شلاق سفیدا رو کمر باورش یه حصار بلند کشیدن دور دهشون میگفت، میرم بالا از این دیوار یه روز آخرش
میدادن بهش آموزش صدای گلنگدن شیر سیاه آمازون با یه تپانچه ی بد لگد، کار به جایی نبرد
دستگیرش که کردن شد یکی از اموال کلاه بوقیا بعدن
با چشمای بسته تو قفس رو عرشه چشم بند که باز شد دید زنجیر به پاهاش وصل
یه حیوون دست آموز تو باغ وحش انسانی تو سال هزار و نهصد و چند میلادی؟...
نشستم و بازی بچه ها رو نگاه میکنم با خودم فکر میکردم با خودم فکر میکردم، اگه نباشن، اگه بمیرن
بخش دو - بامداد
شهر بازی محبوب من هارلم، خیابوناش عجیب چراغاش کم
ولی باز هم از رنگ پوستم روشن تره، شبا همه میرن سریع میشه آدماش کم
داداشام رفیق دارن کلی دوسش دارن، خواهرام رفیق دارن اینجا رو دوسش دارن
مامانم دلش شور میزنه چون بابایی رو اینجا دوسش ندارن، اینجا دوسش ندارن
از بابام پرسیدم چرا دوست سفید پوست ندارم؟ گفت چون دوست ندارن! چرا دوستم ندارم؟
گفت عوضش رییس جمهورمون سیاهه پس، بخند کاکا سیاهه کوچولو این به اون در
منم موندم سره جام با سوال که این تفنگ چیه پشت کمر بابام؟
بابام یه کابوی؟ لوک بدشانس، خوب، بد یا زشت یه سیاه پوست هرجا
نشستم و بازی بچه ها رو نگاه میکنم با خودم فکر میکردم با خودم فکر میکردم، اگه نباشن، اگه بمیرن
بخش سه - یارا
میگم اینجا تهرانه اون میخنده، میگم فرهنگ پر و بال فکرامون رو میبنده
میگم تو کودکی شیرینی ملیتت جبر، میگه راه حل اختلاف قومیمون صبر
میگم تبعیض گذاشتن بین ما و شما مرشد بیا بازی کنیم نگاه! نژادت فحشه
میگه افغانستان ما قندهاره تلخه، از دنیاتون پرته، دائم نبرده
پدر بزرگ مرد گفت با کفار میجنگه، پدر زیر چرخ مشکلات ایران میلنگه
پسر یه شهروند درجه سه تو کشور جهان سه، شناسنامه نداره راش ندادن مدرسه
دلش می خواد بازی کنه اون فقط یه بچه اس، که رو پیشونیش چسبودن فقط یه برچسب
بدون ملیتش یا بدون دینش اون، فقط، یه، بچه اس
آخرین
من از دنیا چی میخوام؟ هیچی! به جز یه دست رخت مشکی، که بپوشم، نایی باشه تو پاهام که راه برم، لابه لای مزار آرزوهام
یه بیل و کلنگ، نبش قبر کنم جووناشون و بکشم بیرون و بیفتم رو جنازه هاشون و لم بدم، دستای بی جونشون رو بگیرم و برقصیم باهم
با یه آهنگ غمگین که میاد بیرون از ضربان قلبم، آخرین نوازنده ی زندگیم، آخرین حرفم
من فرزند هیچم، درندشت این شهر، سر چهار راهه نا کجام، تو بگو کدوم ور بپیچم؟
دست کیو بگیرم؟ به روی کی بخندم؟ وقتی کل شهر تشنه ان آب و رو کی ببندم؟
پدر فرزند نامادری نا اهلم، بغضیم که تف میشه با یه کوهی از حسرت، خلط، تف
کام بعد سنگین تر، مسیح جاودانم من بسوزه از دردتون، اگه جام باشه و رام بدید تو یه گوشه از قلبتون
مرهم درد میشم، نیلوفر آبی این قصه ی تلخ میشم، ابر میشم میبارم
تا آخرین قطره ی اشک، من از کویر بیزارم، چه سکوت دردناکی، چه سکوت دردناکی
من از دنیا چی میخوام؟ هیچی! به جز یه دست رخت مشکی، که بپوشم، نایی باشه تو پاهام که راه برم، لابه لای مزار آرزوهام
یه بیل و کلنگ، نبش قبر کنم جووناشون و بکشم بیرون و بیفتم رو جنازه هاشون و لم بدم، دستای بی جونشون رو بگیرم و برقصیم باهم
با یه آهنگ غمگین که میاد بیرون از ضربان قلبم، آخرین نوازنده ی زندگیم، آخرین حرفم، چه سکوت دردناکی، چه سکوت دردناکی
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.