مجموعه حق از فدائی در تاریخ ۵ مهرماه ۱۴۰۱ با آهنگسازی مهدیار و حکمت و با حضور شاپور، مصطفی میری و حیدر تحت تشکل ملتفت منتشر شد. جلد این مجموعه از سریال “سرگذشت ندیمه” الهام گرفته شده است که بلحاظ مفهوم کاملا با محتوای آهنگها در ارتباط است.
حمایت از مجموعه حق:
“اگر قصد حمایت مالی از این آلبوم را دارید لطفاً همان مبلغ را بیدرنگ خرج نابودی جمهوریاسلامی کنید.”
برای دریافت جداگانه آهنگها روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
دریافت یکجای مجموعه حق از فدائی
- مقدمه
- طواف (به همراهی مصطفی میری)
- الف
- مصلحتی (به همراهی حیدر)
- تیمارستان دهه شصت
- مهر و رها
- مگه چی میشه
- مهاجر
- نارفیق (به همراهی شاپور)
- زرد
- از صمیم قلب
- رهبر
- خون
متن و تفسیر
برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ مورد نظر کلیک کنید.
برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
مقدمه از فدائی
میگن آدم از کوچیکی بزرگ میشه، دنیاش یه تلقین خالص، سربههواست
منتظره بده یه دستی نجاتش، تشنهی پوله، نمیبینه کوزه گنج زیر خاکه
دمت گرم بگو گرمی چنده زندگی بیمنت، تا باشه چی قسمت
یا مِنمِنی یا مَن مَن، ازت پله میسازن بادو میندازی به غبغب، ها؟
نمیبینه چاهو کور، لو نمیره راز بین خاک و خون، مثل رابطهی تاس و پول
این حرفا نمیشه نون و آب، قورت میده فوتو باد، سر و وضع خاکی هنوز وایساده رو دو پا
اصلاً راز و روز، اصلاً زار و زور، اصلاً تار و پود خود خالق هم نبوده صاف و صوف
اصلاً یادش به خیر بچگی گلکوچیک، شوت و پاس، توپ پلاستیکی، جوب و ساق
نه کبود میکنه ضربهها، نه کنایهی بندهها، وقتی لالن واسه حرف حق
انگار زبونها روی رندههاست، هی ها میکنیم ولی گرم نمیشه جمع ما
میرسیم به استخون هم زیر پوست زمین، اونقدا هم نیست عمق کره
در حال کندن گوشت همیم، خاک گشنه مردهخوره
فکر کن یه درصد، کلاغا بترسن، تا حالا فکر کردی به ترس تو دل مترسک؟
دستاشو باز کرده که بغلش کنی، ولی تو میری میخ تو کمرش کنی
جاده نشون میده هر کی سد رام بوده، از اون استخون مونده از من رد پا
یارکشیه بین مرام و جاکشی، خاکی باش قبل اینکه خاک بشی
طواف از فدائی و مصطفی میری
بخش یک - فدائی
لات زندگی میکنم... سر خم نمیکنم مدال بگیرم، لات زندگی میکنم که لات بمیرم
همینم تو جهنم رام نمیشم، مریم فیروزم، نه! باج نمیدم
خیلیها شاد میشن از نبودن ما، صدا رو زیاد کن بشنون هنوز سر پام
میکشن زیر چارپایه فت پا، من همون سر بیگناهم لب دار
پیشکشتون برابری، بگو چه بلایی اومد سر برادری
اونا کلاه برمیداشتن توی لوکوموتیو فناوری، ما پشت خرطومی با یه پاس شباهتی
ما دنبه و گندهها کنن ماهیچه کباب، بعضی سوالا رو حتی نمیده آینه جواب
پس دیو درونت کی پا میشه از خواب؟ همه میخوان یه چیزی رو نبینن پایینه سرا
نه میشنوی نه حس میکنی، مثل مرمی که میخوره تو مغزت
جای اشک میچکه خون از چشم، پر شده رود از چرک، گور از گل، ولی جدا نمیشه روح از جسم
اونی نبودیم که حرف حالیمون شه، رد میشیم از روت با یه کامیون شعر
همه رفتن مکه و حاجی مونده، تمارض، نمایش، بالیوود، فیک
بریده شد خم نشد سر فرخزاد، من قاتلو نشون میدم و همه مقتولو میبینن، کجه انگشتام
با چی آسفالتو میشورین بعد هر کشتار؟ ها؟
شدی مهرهی ظلم، افتاده قرعه به تو، قرارت میدم مورد لطف
درمیارم چاقو رو از تو کمرت، مرگه توبهی گرگ
وضعیت نامساعد، حرفا رو بزنم کجا بهت؟
خلاصه که پر نمیشه جای خالی با کلمهی مناسب
مشکل منم یا تو یا این پلیسای مزاحم؟ ها؟
ما از حومهنشینای نظام لمپنی، عالم کل علوم مفتبری
ما اون سیلی که میکنه ستوناتونو منحنی، کوه یخیم آب میشیم تو چشم یه غربتی
چند تا دست از عمق چاه فاجعه، جام سمیم تضمینی بدون عارضه
شما محاسبه کردین و ما مبارزه، عالیجناب رحم کنه خدا بهت
ما هم طواف میکنیم ولی مثل گرگ دور طعمه، فارغ از رنگ و زبون میشیم عنصر جنبش
تهدید به مرگ میکنن، مگه هر شب کم میمیرم؟ منو از چی میترسونی؟ اونیام که از سر بریده لب میگیرم
بخش دو - مصطفی میری
یک طرف جنگه، یک طرف نه، یک طرف خنده، یک طرف غم
یک طرف خوب و یک طرف بد، یک طرف مه ک د یکه رفتن
جنگ در گرفت و دغمش نیست، مرمی شد از چپنش تیر
خنده میکنه بدنش سر شده، میگم هیچ دیگه رقمش نیست
د کم هیچ نیست قانع باخت داده بود، دولت و قانون و پلیسَ چاک داده بود
تا روزی ک براکی زخما پادذهری بود، نه او لحظه مره دیدی د پارک سر دود
روزگار تلخیش سون مایه، چشما کلگیش سون مایه
یکی دَم به دَم به دود و دَم به تنگ امد، او ک پاره میشد عوضش کون مایه
این دفعه ره تو مره بل، ببی سره د خرج میمانوم مره تیر
کدن از پل خره تیر، زدن از پشت اگه خنجرهم هیچ
تیرته بیار چی کرته بیادر، بیا ک مه و دلم منتظرته بیادر
زدی زدی برو اگه نه که وار مه شه، راست خنجرمه د دلته بیادر
بری کسی ماک سرخم نکردم، ولی د رفیقی ناقی شر کم نکدیم
توره چی غرض دمه ک رپَ چطو کده میروم، سر چتیاتت هم فقط ما خنده کدیم
هرکی یک رقم شعر تلاوت میکنه، ک فکر میکنی از شِو خرابه
کرهم سربتن خوده مشکل نداره، دل نداره ک دل نداده
توهم هرکس ک پرسید چنده نگو، دم بده ولی کنده نشو
بشی گپه گوش بده بچم خنده نکو، سَر خَم نکو بری کسی بنده نشو
فکر تنهای مه د شب های بندار، د شهری ک فقط دیگه صدای بمبارد
گوش کلگی ره کر کده رفت، سیگرت های ک میرفت د قاط لب های کم کار
ما هم طواف میکنیم ولی مثل گرگ دور طعمه، فارغ از رنگ و زبون میشیم عنصر جنبش
تهدید به مرگ میکنن، مگه هر شب کم میمیرم؟ منو از چی میترسونی؟ اونیام که از سر بریده لب میگیرم
پررو بیا که ما دستخالی نیستیم، سینه سپره، روی تن شهر مینویسیم سر خم قدغن
الف از فدائی
بر جای بالش کلاش زیر سرش، سر آدمی داره، بدن دیوه تنش
یالا بگو کیه الف؟ یالا بگو کیه الف؟ من میگم خودتی و تو میگی میشه مگه
بریم اول بازی، ورقو بریده قلم راوی
الف از همه شاکی، جوونیشو بوده توی قفس تاریک
جای شکنجهها یادگاری، الان هم مثلثی نشسته وسط قالی
همهچیو دیده دهن بسته تا الان، عزرائیله میکنه کفن تن آدما
پیاده میزنه تو شهر، از بهشت زهرا میره تا جهنم خاوران، پرسه میزنه تو درندشت باورا
وقتی تو خودت گیری محاله فرار، سرش پایینه نمیده جواب سلام
زمان میبره خوشه بشه شراب، دست مردم نون گندم، دل کباب، بازم آدم گشنه پی غذا
جراحه، میره واسه معاینه مطب، همهچی زیر نظر، تیغ عمل تو جیب عقب
انگار تمام آدما بسیجین و اون زیر لقد، نه امنیت ملی میاد، نه صدا آژیر خطر
حس میکنه زندهست وقتی آدما رو میکشه، با ساقیا دوسته ولی سر قاضیا رو میبره
حالا بگو داره کی بُرش؟ اولشو قدم میزنه، آخرشو میدوعه، چی شده؟
بر جای بالش کلاش زیر سرش، سر آدمی داره، بدن دیوه تنش
یالا بگو کیه الف؟ یالا بگو کیه الف؟ من میگم خودتی و تو میگی میشه مگه
الف آمار ب رو زده، ب داره محافظ و پول و پله
میخوای بشنوی داستان؟ کاغذ و امضا، تور و تله
سازمان میکنن نورو خفه، نون گندم تیلیت میشه تو خون الف
نقشه بینقصه مثل ماه شب چهارده کامله، کلمه نئشهست از شنیدن بار شعر
دست خدا رو میشه با کفبینی یه فاحشه، کلاهتو سفت بگیر اینورا میوزه باد جن
هوایی شده الف از جونش سیر، شربتو نوشیده
پارچه رو چپونده تو شیشه، صابونا رو رنده کرده تو بنزین
لباس پوسیدهی یه گلفروشو پوشیده، یه آتیش زیبا میکشه رو زشتی
نه الف نمیمونه بندهی تاریخ، ماشه رو میکشه گوله میخوره تو کلهی حاجی
جامعهی نمایش، صحنهی خالی، هر انقلابی داره یه جنبهی تاریک
بر جای بالش کلاش زیر سرش، سر آدمی داره، بدن دیوه تنش
یالا بگو کیه الف؟ یالا بگو کیه الف؟ من میگم خودتی و تو میگی میشه مگه
فرق نداره با هم حرف و عملش، صلحو دوست داره ولی جنگو بلده
همه حروفا پیدا میشه تو زیرزمین صد و ده
همه سر و ته، ولی پا رو دم علف بذاری جات تو صندوق عقبه
یه صدای مطمئن تو یه جو مبهم، هوا برادرکشه، عابرا گرم صحبت
جبر مطلق اینه که لنگ کفش الف گیره توی حلق قدرت
سرباز اضافی، خونهی پر، حومهی جرم، مامورا میپاچن و پاره میشه رودهی مبل
اثری از الف پیدا نمیکنی اخوی، جز یه کلاش و یه صداخفهکن رو لولهی کلت
نداره تب شک نه، تو کوچههای شهر میخوابه راحتتر از یه شاه، تو یه پشهبند
بهم میگفت عشق قدغنه و الف شب قبل لبای ب رو گذاشت روی لب مرگ
مثل آب روون زلاله بیت، الف مفسد فیالارضه جرمش محاربه
شالش کهکشانه نصف کره کلاهشه، حتی کلاغ هم نمیدونه ته قصه قراره کجا بره
بر جای بالش کلاش زیر سرش، سر آدمی داره، بدن دیوه تنش
یالا بگو کیه الف؟ یالا بگو کیه الف؟ من میگم خودتی و تو میگی میشه مگه
از حاجی یه جنازه مونده و یه بنزِ قُر، تیرو نظام میخوره خون میچکه از لنگ ظهر
مصلحتی از فدائی و حیدر
بخش یک - فدائی
اگه یه روز آب تشنه بشه آتیش بسوزه چی؟
آدم گشنه سهسوته جیم میشه از بهشت بدون سیب
اقتصاد مقاومتی جلو میره به زور تیغ
جنازهی ستارهها روی سرشونه ارتشیا
وقت میکشن آفتاب میگیرن عرزشیا
طبیبو قربونی میکنن نذر بیمار
از شعار دیوار میچکه اشک سیاه
قاضی پی راز قتل اسر شاکی تو چاه نفت
قاصدکا رو به مقصد رسونده باد فتق
برج آزادی حبسه تو یه قاب عکس
سلامتی همه سیاسیا بالا میره جام زهر
مُرد و کسی براش گنبد نساخت
بشنوی کر میشی، صدای جیغ و داد وجدان همونی که تک بود امت نداشت، من پیرو بیگناه گمنامم
قرمزه غروبا، حکومت کورا مواد مثل شوکولات و سرا تو کونا، افتاده خوره به جونا
گروهبان هنوز پی شئوناته، ولی ما به خرجمون نمیره این ادا اصولا
حرف زیاده، بیخیال فرضیات، از شیکم قانون درمیاد قصاب زبردست
ظلم اظهر من الشمس، میشه گرمای نفس قطع، اعلم من الجهل
رخ نگیر، یه شب تو خواب ناز قدرتی، که گرگا میزنن بهتون گلهای
رو جرما ذرهبینه، کمه شواهد ولی حکما فلهای
حاجی پی ثواب طواف ملائکه کلافه
سلاح ما قلمه، میپیچه دور گردنت، سه تا قافیه، جوری که یادت بره اسم و فامیلت
زیر ماه کامل، گرفتیم فال حافظ، گفت غم دنیا رو نخور، خوار حاکم
زبونه میکشیم از تو قفس قوانین، تو پشت اسلحتی، تو پشت اسلحتی
گل از خاک بیرون میزنه، کلمه از آتیش، یه صلح مصلحتی، یه صلح مصلحتی
بخش دو - حیدر
ساکت لأنک انت بایع الرای، کلوکتنه مانفکر إحنه کلنا بلجای
هل حقیقه مره لاکن هسه تنقال، خله تصبح هیه کلمه کلوکته تنقال
وحدی کلوکتنی أنا فکر شنهی هم ذنبنه، کافی دمرت حیاتی ناقص إحنا بس ذبحنه
شفنه وجربنه و سمعنه أشکال اذیه، لآکن ماهی سهله عندنا هم ینزل دمعنه
ثروات المدینه تصبح هی بس قصور، کلمن هم تسأله مایعلم مِنْ مَنْ هوهَ القصور
جربت إجیت أسال أنا هسه مِن الطیور، لآکن إدرکت الجوابی بعقلی هوهَ بس یدور
ما أرجع خطوه بحیاتی ناسی أنا هم سُباتی، بس کلمه انظر ورائ وتبجح وأنی ناسی
جهال بشوارع هی قضت الحیاه، ومن تصیر إشاره حمره تکبر های الأمنیات
عایف کلشی هوه لعبه وی نسله واصدقاء، ومن تصیر إشاره خضره کله تصبح ذکریات
العالم صایر متاها والبعض راید سفاها گله، ما تعرف دوائها لایوجد حلاً سوائها ذله
اجتلک من تفاها وناسی تفهم الثقافه صحنا، افهم الحقیقه ماتقدر تفهم قصدنا
صارت الوناسه بلمراهقه المخدرات، لاکن الساکت تشوفه بس یصنع مدمرات
وانتا قاعد اتفکر امیز روحی فی حیاتی، کوارث عالمیه صنعو فی مکعبات
قافل خلا یعلم هسه هو تبدل الزمان، وین ما اروحن انا صرخه هی فی کل مکان
شفنه کل ظلم ومتاعب وانتا اول شاعد علیا، لا تقعد تسولفلی وتقنعنی بقصه امان
بدل شاجور اعشی البس انا هل الیتامه، کلنا ندری بلا ریش ما تطیر های الحمامه
مانی راجع اجی کل کلامی حد یوم التوافق، والظالم نعرف جزاته و هم قرب یوم القیامه
زبونه میکشیم از تو قفس قوانین، تو پشت اسلحتی، تو پشت اسلحتی
گل از خاک بیرون میزنه، کلمه از آتیش، یه صلح مصلحتی، یه صلح مصلحتی
تیمارستان دهه شصت از فدائی
جایی که بودم و جز خودم فقط کف کفشا دیدن، آینه رو میشکنم، صد تا میشم
چقدر عوض شدی، دیگه مثل قبلنا نمیخندی، تلخه چشات
دورگه نگاه میکنی مردمو نه حدیثی داری بگی نه میزنی حرفی
خلاف موجا رفتی، ولی دریا به شنای ساحل جنازهتو داده تحویل
از کدوم پرتگاه پرت شدی، که روحت شکسته و بدنت سرپاست، بوی یه خروار عقده میدی
مقصدت امریکا بود، شدی کفتر جلد تو سله آسایشگاه
پات دراز نشده، فرو رفتی تو عمق گلیم، قرار نبود کم بیاری، ممل امریکایی
نه جاذبه جذبت کرد نه پست زده دافعه، نسل ما معلقه
مثل حادثه قبل رخ دادن، یا اتفاق قبل افتادن، نادره
شاکی از خالقش، ترک قافله نشسته میزنه به دل فاجعه
غریبی نکن، میشناسی ما رو مشتی، دست و پا زنجیر، بچه ناف تیمارستان دهه شصتیم
تهران وحشی، دل تو ایرانه تن آوارهس
نسل ما به گوله میگه آرامبخش، خلاص میشه با تکتیر
زمین گرده و ما کنج جهانیم، دندونشکن مثل شوک روانی
من از آتیش اومدم و به آتیش میرم، تخممه بهشت با کل اهالیش
یکی بود همیشه از گوشه راه میرفت، مهم نبود براش کسی چپ نگاه میکرد
زمینیا زمینم بخورن گشنهن، یه تیکه نون داشت چار تیکه میکرد
یکی بود ستون بود واس رفیقاش، بارون بود تو تشنگیهاش
از رویا قصه میساخت، میگفت با عشق زیاد، ولی کابوساشو همیشه نصفه میذاشت
شهر رو که از ارتفاع میدید، میگشت یه دو تا آدم ببینه، لاتی زل میزد به ملکوت
میگفت خدا کی استعفا میدی، که شیطون بتونه راحت بمیره
با سنگ میزد به ماه پشت شیشه، میگفت امشب تو کهریزک یکی از ما کشته میشه
خونو از رو مشتش پاک میکنه و هی تو دیوار میکوبه یه مشت دیگه
همه پی خالی کردن چپ هم، یکی سر صف، یکی ته صف، یکی سینهخیز میرفت کف شهر
یه نسل بستریشده تو تیمارستان دهه شصت، مگه نه؟
همیشه غلطاندازه ظاهر قصه، غیرتیه ولی عاشق جنده
هنوزم طوفانیه ساحل فکرش، شهر میترکه، وقتی در میره ضامن شعرش
زمین گرده و ما کنج جهانیم، دندونشکن مثل شوک روانی
من از آتیش اومدم و به آتیش میرم، تخممه بهشت با کل اهالیش
رو هوا میچرخید موی درویش مثل بید وحشی، تاریکی میشه ترسیم، در حال سوختن میدرخشیم، تا تاریکی میشه ترسیم، ما در حال سوختن میدرخشیم
مهر و رها از فدائی
چشم عشق کوره، نمیبینه خط قرمزو، کی میگه واسه عاشقی لازمه ترازو؟
همیشه پاک میکرد رد فکرشو مهر از اول عاشق رها بود
نفس میگرفت، خفه نشه تو عمق نگاش، زل میزد بهش از کنج کلاس
میرفت جمعه به گا، کی بفهمن حال ما رو مردهدلا
مگه میشه شیرو اهلی کرد؟ نه مشتی هیچوقت سرد نمیشه بین تیر و شهریور
اونا میخواستن ازم اصلاح بشم و من درمیاوردم تیغو از جیبم
صورتامون آمادهی اسیده، با یه آرایش غلیظ وایستادیم تو روی سنت
وطن ما تن همدیگهست، آوارهی همیم
سگیه اخلاق مهر، محبت یادش نمیره، کسیو دودر نمیکنه کارش بگیره
نبین رخ کلمهها سیاس، خیابون فالش سفیده
بالاش یه رنگین کمونه، تودهی سیاهه ابر چشِش
جوری مسخش میشن که کوتاهه دست طلسم، لخت بشه میپره رنگ بهشت
جلو پاش سجده میکنه موج دریا، مثل یه بُت که زده بیرون از دل شن
ماه غصه میخوره چرا دوره ازت، دلش میخواد جلوت حتی خم شه فلز
بگو مثقالی چند حرف مفت در و همسایه؟ مگه عاشقی زن و مرد داره؟
مهر تو خونه رژ میزد و بیرون علامت داره، سر رها سلامت باشه
از اینجای ترانه تنگ میشه طناب شعر، به ریهها نمیرسه هوای عشق
اونا به مهریه فکر میکنن، رها به مهر، انگار آب جوشو گذاشتی تو دمای صفر
رها بزرگ شده و قد کشیده، بابا زود میخواد براش زن بگیره
سیابازیاتون بسه دیگه، دل مهر داره کنده میشه
رها میخواد معنی اسمش باشه، انگار یه تاریخ تو استثماره
تویی که الان داری پوزخند میزنی، بدون که نی اندازه پشگل بارت
مثل حس بین ماهه و ماهی برکه، چار فصل سال پاییز چرکه
رویاهاشون دست تقدیره، ولی یه مار خوابیده تو آستین قصه
پوست تنش داغ مثل کویر، لخت شد رفت توی دل دریا
شیرجه زد توی چشم زمین، تا بلکه باز بشه گره از کار
خائنه هر کی که سکوت میکنه، ملت بیدار شید خورشید داره سقوط میکنه
کنده میشه گور قصه، قرمزی آب از خون مهره
تن شبو روشن میکنه سیر شهاب، رها تنها مونده با یه کولهپشتی
دلش میخواد پیکر نصفهی عقایدتونو ببینه رو ریل قطار
نگاه میکرد به بازتاب خورشید، یاد مهر میافته تو رختکن باشگاه کشتی
چیزی از درداش کم نمیشه، حتی اگه بخوابه تو باطلاق مورفین
تشنهست میخوره خون دل، دل رها شکسته بود مثل گوش مهر
عاشق پلک نمیزنه که غبار رفتن یار فرو بره تو چشِش
خاک له میشه زیر کفشای قدیمیش، ایران بی مهر دیگه ایران نمیشه
تنشو رد میکنه همه مرزای زمینی، رها با عزرائیل سیگار کشیده
تا حالا شده عاشق پسر بشی؟ مجنون و مجنون زیر درخت بید
عادت کرده دیگه به ضرب میخ، حرفامو به تو نگم بگم به کی؟
خندههاش از ته دل بود مثل رقص یه جن
سرم رو سینهی رها بود گوشم به درد دلش
آب از آب جدا نمیشه حالا هی نرده بکش
مگه چی میشه از فدائی
مگه چی میشه یه بار هم بنده، خدا رو ببنده
دورهمی خنده خنده، کلهها با پنبه بریده میشه
چیزی نی جنگه میخوننش جُنگ، دو تا نقطه میذارن میگن چنگه
بزن ما تاب شکستن داریم، پنجره عاشق سنگه
لحظهها لقن، تعادلت از کف نره، بند به آب نده اصلاً
میگن تو بارون اسید حل میشه بند بندت، ولی باز پرسه میزنه با یه دفتر شعر
اصلاً عزرائیل بگو چنده؟ من خریدار مرگم، کاسبم پولم هم نقده
زندگی رنگ برگه، نه سبزه نه زرده، وقتی که تو لجن محضه
خاکستریه، افسرده، نمدار، خسته، گذران عمر تو این سگدونی مثل جق زدن میمونه با رنده
مفتبری بِرنده، کاسترو با آدیداس سهخطه
تن چه گوارا میافته به لرزه تو قبرش، میخنده، سوریلنده
آویزون شدم از بالکن، کف پام سرد، دستام شل، بهم میگه بپر
ولی من قبل اینکه بسپارم خاطراتو به باد، میمالم پوز همه ظالما رو به خاک
شاه مرده بود، رخ قلعه میبست، جنازهها لخت بودن ولی کسی شق نمیکرد
کوچه بنبست بود و باز دسته میرفت، تو خلق تا لثه میرفت
زیر پوتین عرف، پیر ضجه میزد و میگفت مگه آدما رو با تخم قبر نمیکنن؟ پس چرا سبز نمیشن؟
ما تو چارخونههای مرگیم وزرا طفره میرن، دنیا رو جهنم کردن و بهشتو وعده میدن
توی گریبونه سرا، جدا میشه کله از تن، چی میمونه برات؟ وقتی میشنوی پای تریبون بلا
جماعت اهل قلم میگن هذیون تمام، افیونه دوا
اینجا مرگ سهله فقط، توی عصر یه ملت مردهپرست، بیدار میشه از خواب شبا مرغ سحر
مثمر ثمره، پاره میشه پیوسته چرت بشر
من آخرین قطرهی اشک مادرم که چکید
آخرین تیر کلاش آخرین کُردم، بخورم به کی؟
آویزون شدم از بالکن، کف پام سرد، دستام شل، بهم میگه بپر
ولی من قبل اینکه بسپارم خاطراتو به باد، میمالم پوز همه ظالما رو به خاک
صدای بادم به مزرعهی گندم، پیرمرد نجار، سمفونی چکش
طبقهی همیشهکجخُلق، شهروند درجهچندم
زندگی سگی، جماعت سگکش، مستقل از حکم، خودجوش، سرخود
کمری که جلو شما نشد خم، دستای بسته از پشت، بند شکنجه
تصویری که نگرفت دوربینای هنر هفتم
طنز تلخ یه لبخند محوم، گریهت میگیره بخندم، صبر کن
ما بغض تو گلومونه دیگه اشکآور واسه چی سرگرد؟
گوش راستمونو بُریدین و شدیم ون گوگ
قیصر شدیم تو کلاس آق منگل، بگو دستخوش
مسخرهست، یه صلح غلط وسط اسلحهست
دست از سر مردم برنمیداره روباه مصلحت
خستهم از قاضی و بازی، از گلولهای که میکنه مخ شاکیو خالی، از جهانی که خوناب دغدغهست
آویزون شدم از بالکن، کف پام سرد، دستام شل، بهم میگه بپر
ولی من قبل اینکه بسپارم خاطراتو به باد، میمالم پوز همه ظالما رو به خاک
مهاجر از فدائی
یه صبح سگی تعریف میکنه پاورقی، زندگی چنیمه کلمه سرخ میشه تو روغن حشیش
ثانیهها کثیف، آینهها غریب، تکیه دادم به صلیبی که پیکر مسیحو درید
میچکه خون از سرم وقتی عمیق، فکر میکنم به شب ضربت علی
اینهمه سوال، ما دنبال جواب و دلیل، پی جهانی جدید، قید جهانو زدیم، رویا کویره
ترکهای کفش تنها رفیق و شفیقت، انگار کره پادگانه، زندگی وظیفه
به اجبار ما هم در حال انجامش همیشه، حس میکنم یه روح پلید تو این تن شریف اسیره
خیاط کفن همیم، تو ذهن سمی شهر، هی میکشیم نفس عمیق
یه محشر مسری، گولهی آتیشیم تبعهی خورشید، تو یه منطقه قطبی، آواره
شاهد تجاوز عرب و فارسم به آبای آزاد خلیج، با یه قایق کاغذی
پر مسافر، مهاجر اقیانوسای عمیق، ولی محو میشم تو آفاق کویر
شهروند معرکه، در بند جبر، با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره، پیدا نمیشه گور مفتی، مسافره ولی نه مقصد داره نه کولهپشتی
به آغوش باز دریا میرسه بالاخره رود پُرپیچ
مرزبان اسلحهتو دقیقاً بذار رو شقیقهم، بزن تیر آخرو خلاصم کن از این وضعیت
راه فرارم شو، میگن بهار از نو میاد، بعد از این سرمای برادرکش، این شهر داره هواشم گرگ
کانون گرم خونواده میشه تو حرارت ذوب
نفرت میزنه تو سماور قول، مثل چایی تو نعلبکی، میکشم جام بلارم هورت
میدیدم دور گردنا دار و طناب، سیاست لب حوضی، وعدهها باد هوا
نه شب ظلمت رفت، نه اومده صبح امید، غروب جمعه بودیم، با حال خراب
بانگ درد به افق نفت، از خاور مصیبت، گوشا رو کر میکنه، لالهها رو قطع
طوفان جهله و فقط میدونه راز بادو برگ، نمیگیره جلوی این فاضلابو سد
سفری بدون سرفصل، وقتی مرزا خطهای فرضی مغزن
سلامتی اون که پابرهنه کوهی رو فتح کرد، مینشست فقط واسه بند پوتینو بستن
شهروند معرکه، در بند جبر، با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره، پیدا نمیشه گور مفتی، مسافره ولی نه مقصد داره نه کولهپشتی
به آغوش باز دریا میرسه بالاخره رود پُرپیچ
کاش میشد کل کره رو یه قدمی زد، ولی حیف که یه مرز ابدی هست، رو نقشه نه
تو مغز من سیاهیا پاک نمیشن، باس خودمو پهن کنم رو بند رخت
ولی درومدن برگای پاییز توزرد، میگشتیم انبار کاهو، بیرون میبارید سوزن
زخم زبون مثل مورفین میپاچید تو رگ
به چشم آدمچوبیا جرمه آتیش بودن
امروز زندونی تن و تهش هم اسیر خاکی
انقدر نارو خوردی که زمینهسازی میکنی با خودت هم غریبه باشی
شهروندارو میبینی و ترجیح میدی عضو قبیله باشی
سرباز بیسرزمین، میدونه بیشتره قدرت جیب از شهید
بعد بوی باروتی که توی ریهش خزید، دیگه عادت کرده به بیمقصدی
برسه یا نرسه قصه به آخر، مهم اینه من تشنهی جادهم
قدمام روی تیغ دشنهی عالم، مثل عقربه میچرخیم همه گرد یه ساعت
شهروند معرکه، در بند جبر، با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره، پیدا نمیشه گور مفتی، مسافره ولی نه مقصد داره نه کولهپشتی
به آغوش باز دریا میرسه بالاخره رود پُرپیچ
نارفیق از فدائی و شاپور
بخش یک - فدائی
بیمرامی رسم آدمای مفتخوره، رفاقت هسته داره
تا درنیومده معده غرغرش، بگو تف کنه، نارفیق بنجله جنس عنصرش
خائنی که خرید ترسو به جون، ملتفت نی، نمیشه دمخورمون
هنوز بیت مهدیاره میده قلبو تکون، زبون بدخواه لای انبرمون
یارو میگفت سینهچاکه، تهش فهمیدیم پی چاک سینه دافه
میگن اینا رو خودت مینویسی یا که میشه نازل؟
فدائی تانک بیپلاکه، لات بیکتابه، یه دین کامل
کون لقت، فحش به نارفیق حقه، جاشون زیر تیغ عدله
مگه نمیگی شاعری بچه؟ چرا کارمونو میشنوی انگار دادن واجبی دستت؟
آس و پاس و ناسپاس، تیم جاکشا جمع شدن جنس بفروشن به کاسبا
بیخبری زیر پاته چاه، خوب میشناسمت ولی من رازدارم مثل پیر خانقاه
اونایی که رکب زدن تو ذلت، الان کلهشونو میبُرم با لذت
تو غیبت بودم میگرفتن هیبت، حالا ما قلهها رو فتح میکنیم، تو بگو ایول
پرچم بالاست حتی زمین بخوره شونههای تختی
میخوان قدرتو از ما بگیرن با چار کودتای کشکی
ردت میکنم مثل دونههای تسبیح
بزدل و مخبر، میرن پاسگاه میزنن بعد گفتگو املت
جلومون خایهماله، پشتمون غده، صورتاشون خوراکه، ما مشتمون گشنه
چاکرمنوکرما همه کشکی، خائنی فرو میره تو دهنت سر هفتتیر
فکر میکردیم رفاقت رسم مردیه، ولی مرامو یاد گرفتیم از یه زن مشتی
قسم به حضرت شعر، حاجیت رفاقت مذهبشه
توی طلبهی تقل معطل بیت، از مرام نگو که بیشتر از مصرفته
نارفیق اینجا ته خطه دیگه، رو شده جفت دستت، ما رو دور زدی میدون نیست، کوچهی بنبسته
آخر پاییزه و میخوایم بزنیم یه جوجهی خوشمزه، برادرا بپیچن که درومده از چاه یوسف گمگشته
بخش دو - شاپور
نارفیق زیاد، ما ناراحت و ناخوش، کاش میشد بشه ناامیدی نابود
میزنم ناسور، میکنم ناجور، میبرم بازی رو زیبا
حاجیت میگه این لغاتو چشمبسته، چی میشه اگه باشه بینا (بی نا)
رفقامون زیادن، تخم چشن، ولی تخمم هم نی نارفیقا کشته بشن
بذارین بهتون یه نکته بگم، شما رو پُر کردن مثل دلمهی برگ
فقط میگیرین رخ مشتیگری، ولی تو مرام و معرفت دست میبرین
شما جیب ما رو نزن نمیخواد بگی واسهمون سر میزنی
قول و قراراتون هردمبیل، مافیاس پس چی؟
اگه برگردین، غیبتون میکنیم با تردستی
ما رو میشناسن حتی با صورتای شطرنجی
جلو آدمای نالوتیه پیک سر و ته
تف تو اون نارفیق که قید منو زد، چون براش پله نشدم
شما همیشه دیر میرسین عین صد و ده
بیارزشترین از پیت حلبی، رو کن تو چنته چی داری بینم چی بلدی
همهش ادا مرام الکی و سیس الکی، من جیگر دارم بیشتر از یه جیگرکی
بیرون از دومینوعه آدم لاشی، تیزه بِیتا، بدخواه بادش میخوابه
سراغتون میام بعد ساعت کاری، ببین اصلاً فرقی نداره خائن کی باشه
اینسری زدین با کاهدون، میشه زیر پام کتاب قانون ریز
تا من هستم پیش ما جاتون نیست، شاپور اومده که نابود شید
مفتخوری مثل شریک زالو، میخوری مثل چالوس پیچ
بیمرامی یه بیماری بده، که تو ناصرخسرو هم داروش نیس
نارفیق اینجا ته خطه دیگه، رو شده جفت دستت، ما رو دور زدی میدون نیست، کوچهی بنبسته
آخر پاییزه و میخوایم بزنیم یه جوجهی خوشمزه، برادرا بپیچن که درومده از چاه یوسف گمگشته
زرد از فدائی
غمتو نبینم قناری، چیه بیقراری؟ دنبال بهاری تو تقویم جلالی؟
کجای زمانی؟ ثانیهها شهروند ساعتن، بگو نجاتت میدن اهالیش قاعدتاً
وقتی از گردن آویزونی به سقف قوانین، آه خودتو نبازی
ما تفالههای جهانیم، یه خلاصه از امتحان شفاهی، جملهها سیاهن زمینه سفید
روا نی، شریک دلی؟ نه تو هم دردی علاج من روانی
لول دولول میزنه شقیقه به جیب، شاخهها تلهن
میده صدای جرس کمابیش سوت این قناری
جوجههاش سر از تخم درمیارن خودشونو میزنن به قفس، پی رهایی میبُره نفس
مثل یه درخت زیر سایهی تبر، ولی بیخبرن دم غروب میشه قاعده عوض
زرد مثل صورت رنگباختهی یه فراری، هر زردی که طلا نیس
بیرنگه حقایق، زرده جراید، سرخی من از شقایق، زردی تو از قناری
شیکما سیر میشه تو آسیاب دعا، آمریکا به متقاضیان دلار وابستهس
ما به ناجیای شجاع، که پشتشون بدیم ناشیانه شعار، مشت نشون بدیم
قناری به کوچ، حالا زمینگیر شده به آشیانه دچار، من شک دارم به شادیای شما
دیدی بعضیا انقدر دارن انگار فامیلای خدان، تو چی؟ سواری یا میدی سواری
میخوری تازیانه مدام از حامیان اوضاع؟ کمه امنیت، آدما شطرنجین و آینهها غبار
قناری اوقاتش قهره، قفسه سهمش، جمال چروک، بدن خسته، مظنه چنده؟
سفرهی پربرکت، کباب جنون، تو آذر شرافت و همدلی، با اودیهی کثافت مغز و لجن روح، لای کفن نون
زرد مثل صورت رنگباختهی یه فراری، هر زردی که طلا نیس
بیرنگه حقایق، زرده جراید، سرخی من از شقایق، زردی تو از قناری
شمع میسوزه تا فضا بمونه روشن، میشه دود از میخونه بلند
تو رگا مهمونه سرنگ، پول از آدما میسازه یه حیوون دوسر
بیچاره کلمات که قربونی میشن تو میدون هنر
تو انزوا میزنم سنگ به شیطون خودم
وقتی میبینیم خوبیا تو ریال ختم میشن
فاصله زیاده با دوریا، چقدن کوچیکا؟ بیخ بنا کج، به گوش کر نمیرسه صدای بلا
سر میکشه شعله از خیمهی سوریا
طفلان قناری تشنه، قناری روسیاس، یه افریقاییه پی یه قوطی آب
گم تو پوچی سراب میده کولی به زمان، زندهست چون حتی پوسیده طناب
خمیده کمر، کز کنج کوری عوام، قناری مریض روحیه و دواش یه عدد قرص ماه تمام، الان تو ظهرِ
زرد مثل صورت رنگباختهی یه فراری، هر زردی که طلا نیس
بیرنگه حقایق، زرده جراید، سرخی من از شقایق، زردی تو از قناری
تو چی؟ سیری از غذا یا اسیری از قضا؟ بال زدی بر خلاف خیال، شدی مسافر مسیری تو سراب
تو جرات شدی و من طناب و الان دارن جر میخورن مفصلات
ولی هنوز آرزوشونه جات باشن، تعداد کثیری از کفترا
زرد مثل صورت رنگباختهی یه فراری، هر زردی که طلا نیس
بیرنگه حقایق، زرده جراید، سرخی من از شقایق، زردی تو از قناری
از صمیم قلب از فدائی
داری میگیری مهدیار... ؟ فدائی...
یه جوری به هم وصلیم انگار داربستیم، مراما هنوز داشمشتی
اهل هنر، از بدخواه درست میکنیم کاردستی
اگه حمله کنن میپیچه بو عطر تفنگ، خلاصی میزنم راحت شی
ببین نمیترسه مار از نیش، یه مشت لمپن با چند تا لوح تقدیر و تعریف و تمجید کشکی
فقط حرفی، بخوریم به هم میاد پایین جلوبندیت
گلچینه، کارا گل سر سبد، دست برنمیدارم از سر کچل دلهطعمههایی که میکنن تله بزک
وزه خودکارم از نوک دشنه تیزتره، فرو میکنم تو فکرت
تیرم تو کمونت، کیفم رو کولت، دماغ عملیتو عشقه
از کلهها پریده عقل، امان از مسیر کج، خیر شریک شر
دستگام تو کل دم و دستگاتون از صمیم قلب
بچه نیستم ولی رپ برام بازیه، یه جوری سلطنت میکنم انگار فامیلیم جهانشاهیه
درگیریاتون جُنگ شادیه، حاشیه ناهار کاریه
جوری میخورمتون بگن فدائی زامبیه
میدونه گندهایم ولی مثل کبک سرش زیر برفه
تهش رو به آسمان آبیه، صابسبک چسناله، خوراک گریه زاریه
وقتی با دیس میاد انگار خواستگاریه، قهوه قجری
میگیره خندهم از همین، تو محل قند عسلی رو ضرب با لحن عصبی
ما رو دیدی دندهعقبی رفتی بند بغلی، بیخبری رپ زندانه ما توش حبس ابدیم
بِیتا میزنه چک بهت عوضی، کفگرگی و کلهادبی
از کلهها پریده عقل، امان از مسیر کج، خیر شریک شر
دستگام تو کل دم و دستگاتون از صمیم قلب
عامهپسندی به واللهی، گیر چار تا باریکلایی
بدخوامی؟ دو تا پیک شلاقی، خمرهای، دمپایی
با چوب و گزند مثل مور و ملخ از دیوارای محل میریزن با فتوای حاجیت از پاریس
رُخت ننهمنغریب، تو خوردهشیشیه، وعدهها پای منقلی، کارا سرسری
وضعش کساده خوب نمیشه به چند دلیل، خالتوره، لای رپکنا به زور چپیده این اولیش
بیثباتتر از خمیر، خط نستعلیق، ابیات فکسنی
رپ دبستان شده و میکروفون بستنی
تصویری که میدی روش بنویس شکستنی
جوری خوردتون میکنم جمع نشید با پلاتین، حماسهآفرینم، نظامی
از کلهها پریده عقل، امان از مسیر کج، خیر شریک شر
دستگام تو کل دم و دستگاتون از صمیم قلب
رهبر از فدائی
با وجود همه معضلا رو پام، زندگی سفره، منم تو راه
شاهنامه افسانهست، زندگی تموم نمیشه غولاش
عمر یه اقیانوسه، کفش هم سولاخ، آروم و عمیق، یه باد میاد یهو میشه طوفان
بلندترین فیلم کوتاه، پر ز اتفاق بودار
مترسک که لال، غیر اونم کسی نی تو باغ، کلاغا رو کار
بعد اینا اون میان، ریخته شده از این خونا زیاد
انسانیت یعنی چقده پولات، چرا ساکتی؟ مگه کلاس یوگاس؟
مردا گرمه سراشون به زنا و زنا تو لاک
معنویات تو دام مدل موهاست، عیاشی شده امورات
مثل قرقی میرم نوک قله غروبا، ناز خوار گروهبان
من دودل روراست، بیخیال نوبل و هورا، باور بیخودی رو قبرش کن
آلت موسیقیتو چربش کن، بکن تو مغز سردار و ارتشبد
رپو دوست دارم ولی ورزشکار نیستم، من رهبرم بشین هضمش کن
خیلی وقته کشیدم بیرون از جامعه، نمیصرفه سر و کله با پاچهی دولت
حامله شدن از اسپرم سیاست، نه نخواستیم ما کمک
کلاً من چیزی ندارم ببازم، ولی بلدم بسازم
مثلاً ببین قطر پروندهم، اقلاً چهل سانت هست
سه بار حبس، دو بار عفو، سرجمع جوونیم به گا رفت
میخوام برگردم به جامعه، کسی نگه عه بازم همون کاسبه
حاصل هنرمو بگیرم و کمبود فاصله، بین من و فقر بشه خاطره، مثل فائزه
نه اینا سرابه، گذشته از سر آب، با پول نمیشه وجدانو خریدش
خشکه گلو، پارچ پُر کنار پرونده رییسه، بیخبره آتو دارم از رییس رییسش
کاپوت نمیکشم سر حقیقت و جریده، عزیز بعضی فضیلتا فریبه
آلت موسیقیتو چربش کن، بکن تو مغز سردار و ارتشبد
رپو دوست دارم ولی ورزشکار نیستم، من رهبرم بشین هضمش کن
آلت موسیقیتو چربش کن، بکن تو مغز سردار و ارتشبد
رپو دوست دارم ولی ورزشکار نیستم، تو رهبری بشین هضمش کن
خون از فدائی
دم جهنم نمیپرسن خوابیدی گشنه چند بار، هر روز تجاوز میشه، خونیه شورت مرزا
ما تشنه بودیم و میریختن آب پشت سرباز
راه بازسازی شکستنه، میخوام مثل مار نظامو ببلعمش
حرف تو حلق به بند حق کشیده میشه، حلقهی دار مدال افتخار به گردنه
صدا پای مردم مثل زلزلهست، ترک میخوره سقف بیت
نور آبی پلیس میخوره توی چشم قرمزم، ما قاچاقچیایم، لب مرز فکر
همه تو جریانیم، جرم زنجیرهایه مثل سوپرای دریانی
من اون قطره خونیام که نمیره از رو لباس خلخالی، صدای یوزی، زوزههای شلاقی
یه جوری قنوت میره که انگار یکی رو کشته و دستش بو خون میده
نوزادا رو آلت حاجی جر میخورن، صورتا مثل پوست گردو چروک میشه
جوهر علم توی قلم جهل، پاک میشه گناه دزدی با صدقه سر
فقط امضا میشه سند مرگ، تبر حق جا خشک کرده توی کمر خلق
همه آلودهن، کی نیستش دستش تو کار؟ یکی بود حرفش روراست شد قلبش سوراخ
فدائی مونده جا کفشش رو خاک، نه عکسش رو ماه
حرصش میگیره حاجی از پوزخندام، میگه ببریدش
خط رو خرخرهست، پره چوبخطها
اخوی ما اونقدا هم بهدردنخور نیستیم، ما رو دور ننداز
عوض کرده مزهی خاکو خون، عدالت اعدام شد، طناب قانون
جلو میره زمان آروم، انگار خورده وسط کلهی جهان باتوم
ملتفت... فدائی... حکمت... مهدیار... پارتون میکنم...
باد هیچ موقع خاک نمیشه، اینو هیشکی بهت یاد نمیده
خون با هیچی پاک نمیشه، اینو هیشکی بهت یاد نمیده
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.