تک آهنگ مسری از صفیر با آهنگسازی و تهیهکنندگی سعید دهقان در یازدهم مردادماه ۱۳۹۸ تحت تشکل ملّی منتشر شد.
برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
متن آهنگ مسری از صفیر
من از درگیری با محال آبستنم خودم رو کنج گرفتار کردم بابستر
سینه ی دیوار رو کشیدم با انگشت، اینطوری میفهمم سالمه لامسهام
سانسورچی بخشی از من قیچی سنگ و کاغذ نیستن از هم دلگیر
من از درگیری با مجال باردارم خودم رو تا گلو تو مرکب
آبتنی ممکن نیست، چون شده مجهول پر از جهل
سی و دو حرف، چهار تا عقل، بشه کم، حالا من اینجام تا دندون مسلح
سانسورچی بزن قیچی گوشی که به لاله کرد هجی
خیابونها شسته شده با خون، این رو نه تورات گفته، نه انجیل
تبعیض یه لغت، که بره نه عرض اندام میکنه جلو همه
فارسی به لکنت به ت ت پ ت میافته، وقتی یه خط در میون زیر ممیزی رفتن قصهها
پس بسوزه پدر تجربه، آش رو نخوردم، دهنم سوخته بار چندمه
گرونه گوشت، مهمون سق میشه استخون، دلالی نوش جون
تو دنبال سقفی، آدم فروشی کن که بازارش هم گرمه
سانسور رویابافی هامم، اگه باشم رویاباف ایهامم
دو پهلو درست مثل پاره خط، یه کارگر ساده با کار پاره وقت
مسافر مبدأ نیست به مقصد چیست، درست مثل پاره خط، دست خط تیغ مانند نسطعلیق کش
بخند به هندسهی آوار و معمار آجر سیمان، آجر سیمان، آجر سیمان، رو ملاج
من آبستنم خودم رو، گرفتم عزای مثنوی بدون دیوان، از اینور باطلاق، از اونور مرداب
سانسورچی دیگه هیچی، بزن ضربدر، نباشه کمرنگ
فرار از مذهب شده نماد وحدت، بین چوب خط ها گمه با شهوت
از نقطه الف به، نقطه به، جا به جا شدن، به حساب میاد، به کجا بریم تا بگیم آزادیم
من همین الان برم عقب سفر کردم از میکروفن به پ ت س
دهقان میگه به خودت بیا چیه این همه ادب؟
ولی قضیه اینه من هجرت کردم به خودم
الان هم گرفتار شدم توی سرم، چقدر برم عقب؟ چقدر برم توی خودم؟
دهقان: مسری، سرایت کننده، واگیر دار
لاتین بخند، دَری بغض کن، فارسی گریه کن، سوری بجنگ
وقتی ریههات بوی گاز شیمی میده برقص، اشک گل شبنم خدا میباره نم نم
مهاجر، وطن بی وزن، تن فروشِ بی دست و پا، گوش کر و سر تراشیده، که با سلاح میرقصه
مهاجر بی حرفه تیرهی تیره، تیره تو تیررس، رو زمین هستهای پا نمیگیری
بی نقص ، چقدر قشنگی وقتی بی هدف بین هزاران گویش و لهجه فارسی میریزی بیرون
نوار اونکه رفته دیگه نمیاد رو داری، (ایرانی شاد) بترسی دیگه چی داری؟
مهاجره آوارهی زرد زیباست، محاصره نه، مناسب حق، ولی نه برای تو تخم لق
میگی کاش: سرسبز میشد آفریقا، کمتر میکشت آمریکا، کم جنگ میشد آسیا، سفید کم فرق میکرد با سیاه
دلت تنگه و جیبهات گشاده، تقدیر که بفروشی آرزو و شعار
هجرت جغرافیا ننگ تاریخ، ننویس فارسی ولی خوابهات لاتینه
تو صورت مهاجر دادم فحش ناموس، دست کشیدم رو چشمها روی چرتکهها ریخت خون
وام بهرهمند میدن آقایون و تو کم عمق مغروق میشی و تنهایی و با تنهایی با باد
ابو غریب اوین گوانتانامو، غذای خوشمزه مامانو حکومت سه نفره بابامو، قدم از خیابون تا زخم و زیل پاهامو
وجب، وجب، وجب، خطای دید هر نظر، شبیخون بزن به نکتههای هر طرف
گلوگاه به گیجگاه ربط بیخطر داره و شرف به بیشرف، سرک به بیسرک
با حلال ماه گلوی گندم رو ببر، بال سنجاقک بچین و دستور بگیر
غربترو به آغوش بکش و بمیر، نون بی نون واو خوانا و نون ناخوانا چشید
تو صورت مهاجر دادی فحش ناموس، با زبونت چشیدی خونو روی چرتکه ها بود
هستی برای تو چیه؟ شراب تلخ؟ یا دنیوی تر از اون شرار یار؟
تنها چیزی که هست نیستی تو قلب غربت که اونم از آن ماست
هم من مهاجرم هم خودت، همینجایی که هستیم غربته، غربت رو برا خودمون ساختیم… صفیر… ملّی…
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.