مجموعه ۴۰۴ از فرشاد در چهارم مهرماه ۱۳۹۷ منتشر شد که اکثر هنرمندان و رپکن های نام آشنا حضور دارند. مجموعه ۴۰۴ روایت کننده ی داستانی پیچیده و مفهومی است. بامداد، فرزان، نوید، صفیر و نورا به عنوان رپکن مهمان در این مجموعه همکاری داشته اند. آهنگسازی و تنظیم تمام آهنگها با خود فرشاد بوده و طراحی جلد مجموعه ۴۰۴ را بهزاد یوسفی انجام داده است.
صدا پیشگان: نُدیسم، رودی، سیامک قلیزاده، سرب، پیکار، معراج ناجی، سوگند حسینی، عرش، مخلص
- برای دریافت روی هر آهنگ کلیک کنید.
متن و تفسیر
- برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ کلیک کنید.
- برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
- دلگیر
- آشنا
- نامه
- کتاب شعر
- لبخند
- سینما
- روشنا
- کنسرت
- آینه ی بی بازتاب
- نسیان
- پستچی زمان
- نشونی
- دروغ
- مجسمه های سنگی
- مکر
- نا آشنا
- کتاب جادو
- قفس
- شک
- امتحان
دلگیر
ربات مادر: شماره ی چهارصد و چهار، امروز حالتون چطوره؟! شماره ۴۰۴: افتضاح! هه خنده داره... دیگه حتی نمیتونم بخوابم
آنالیز های من نشون میدن بدن شما نیاز شدیدی به داروهای آرام بخش داره میخواین بهتون تزریق کنم؟!
مشکل من با اون آشغال های آشغالای شیمیایی حل نمیشه، من میخوام... میخوام احساس کنم، احساس بشم میخوام حرف بزنم مثل قدیم
ولی کسی برای حرف زدن باقی نمونده، من میتونم با استفاده از خاطرات و داده های ذخیره شده، در ناخداگاهتون دنیایی رو به مدت تقریبی شصت دقیقه، در ذهنتون شبیه سازی کنم
تا درونش زندگی کنید در فضای شبیه سازی، اِلمان ها و اشخاص مختلف با صدای شما صحبت خواهند کرد، نظرتون درباره ی کار من چیه؟!
کار تو؟؟ کار تو واسه من دلگیره، میخوای نظرمو بشنوی؟! تو که اصلا گوش نداری
یا میخوای احساسی که دارم رو حس کنی، با کدوم قلب؟!
اصلا من چطوری میتونم باهات ارتباط برقرار کنم؟! وقتی از جنس من نیستی، چیزی راجب شعر میدونی؟!
شرح شرحِ حالم، همخوابی سوزن و نخ، رو لب هام که تخت خوابن، مجبورن
دلگیره، تابشِ نور مصنوعی از پنجره های تو اتاقم، خالی از شور و حالم، مرگ خورشید دلگیره
تنها با همصدا های رفته سرود خوندن، عاشق صبح بودن ولی تو غروب موندن دلگیره
دعوت از ارواح واسه صرف شامت خنده داره، جوک نمیفهمی که بخندی... دلگیره
استخوون های قفسه های سینه ام، تاب تپش های تند و تیزه قلب من رو ندارن
اسکیزوفرنی و نیروهای تاریکی دورم پچ پچ میکنن، میخوان مغز من رو درآرن
زنده بعد پایان انتهای نمایان حرف دلِ کوه ها قصه های دالان، طوفانی بی سرو سامان بعداً قایق ها باهام...
داری گوشم میدی یا ضبطم میکنی؟! آغاز فرآیند لود
لکنت عدالت تو کدهای تو، تف به همه ی اجدادم که بودن خدای تو
توی وهم و شهوتی واسه زیستن ساده تر، همه هارمونی ها شدن فدای نُت های تو
دلگیره تقلای بی ته توی لجن های ژرفای غلط های حرکتا بیمارا از قماش احساسم
تو از جنس منطقی، چیزی نمیتونی درباره ی درد من بگی، دلگیره
بیهوشی با موفقیت انجام شد... آغاز فرآیند شبیه سازی، درحال انتقال به ناکجا، چهارده صدا از ناخودآ بازیابی، و در ناکجا لود شد...
آشنا
هیچ وقت ندیدم این سنگ فرش ها رو، نداشتم این کفش ها رو، تو این پیاده رو هرگز راه نرفتم ولی بوی آشنای مسیرم رو میده
رخسار شهر و رقص رنگ رختش عقربه های ساعت اون برج و موج ناقوس مانند زنگش صدا ساعتای ندیدم رو میده
پام میخواد بدوئه، نه که راه بره جوری که سرنوشت نرسه بهم، انگار هنوز جوونم و پا به سن حادثه
امیدوارم، امیدوارم غریبگی شده باشه یائسه، نشه حامله زایمان نکنه، نشه تکثیر نیاد حاصلش، مجبور نشم باشم شاهدش
من از سرزمین سرد محو شدن بخارای داغ نقس توی مه، زخمی گوشم از فریاد موج ماهی جا مونده ی روی شن
بوی بتن بوی گل، آخرین تصویرم تخریب نابودم میکنه، دل تنگ رهگذر بودن حال متحرکت آرومم میکنه
تو شهر زیبای درونمی، یا من کلبه تو جنگلتم، تو همه ی مسیرات پا میذارم، بیخیال مقصدتم، توی رنج بی آسمون بودنم معجزه ی تو هوای ابر
هرگز ندیدمت ولی برای من، آشنایی، من از بودنم طلب کارمت، آشنایی
بزرگ ترین ترس از دست دادنت، آشنایی، غریبه ها شعار میدنش، آشنایی
نقطه ی کور ذهن و دلم نمیدونم کجا دیدمت، فکر کنم تو کلاس بغل دستیم بودی
همش نزدیک کچل کردیم، شبیه هم شیم معلم فقط خندید، به شوخی گفت از دست رفتین
جلو قلدر سال بالایی ها، هیچ وقت نگفتیم غلط کردیم، روزی که گفتی از مدرسه میری، یادمه چطور تنم لرزید
فکر کنم تو معلم دینی بودی، من از دستت کتکا خوردم و بعد فهمیدم، توی کتابت شعار بود اخلاق تنبیه شدم، چون سوال بود حرفام
انداختیم تو دوزخ کلاس، انگار واقعا خدا بود همراهت، من از زیر آتیش برخواستم ذغال تو دستام
فکر کنم تو رفیق شراب خوردن هامی، همدم بعد خراب شدن هامی، شنونده ای برای صحبت هامی، عوض نشو
فکر کنم زخم بالای ابروی تو یادگاری از مشت منه، یادگاری چاقوی تو، خط عمیق رو پشت منه
درگیری ما شهره ی شهر، خشم زَهر نیش مهلک من، شکار کردم چون نمیخواستم طعمه بشم
حس میکنم خانوم، سالها استارت چشماتو کشیدم، راه نجات از خاتمه بودن
فکر کنم یه روز عاشقت بودم، آشنایی، من از بودنم طلب کارمت، آشنایی
بزرگترین ترس از دست دادنت، آشنایی، غریبه ها شعار میدنش، آشنایی
این حس فقط مال منه، یه که شما هم میشناسین منو؟
نامه
هی، بیاین اینجا، بیاین اینجا، به گذشتتون نامه بنویسین
قول میدم به دستتون میرسه، باورتون نمیشه؟! امتحانش مجانی
وقتی که این رو میخونی من تو زمانی دورم، یخبندونم دور از بهاری بودن
بویی به مشامم میرسه که حس میکنم غرق خونم، ولی تو دنیای تو مثل نردبونم
منو ندیدی و نمیشناسی ولی میخوای مثل من شی، من پر از خاطره هایی از توئم
تموم روزهات روی تنم تتوئن، نتونستم ترک کنم حسرتت رو نخورم
دلم خوشه یه روزی دنیای بدون تو ولم کنه، نهال خوش روزگارت حالا درخت شده
و این قصه خوندن داره، حال و هوای هوس تشنه بودن داره
به اینجا رسیدنم نبوده تقصیر چپ یا ستاره ها، کی با تاریکی درگیره؟
جواب ها تو ترافیک حادثه ها گُم اند، سوال ها دلیل طرح فاصله ها شدن
تو نقش اول نمایش درام تراژیکی، به قلم خودتی درست و غلط و قبر و کفن خودتی
سپیده ی سرگردونی به دنبال صُبحِتی، تو آسمونای بی طلوع مسافر ابرها گاهی مرطوب گاهی میباری
غصه نخور، اسلحه تاب و توان شلیکت رو نداره، باروتت رو حفظ کن، غصه نخور
به دستور پادشاه سرزمین بزدلان، نترسیدن گناهه، توبه نکن
خودتو نکش، صفی تو انتظارن از روحت تغذیه کنن، واسشون لقمه نشو
وقتی که نزدیک میشی به واژگونی، آجرهای ریخته خوشحال میشن کنارشونی
استواری فقط اَدای دیوارای ریخته است، اونا نمیخوان ببین که تو یه ساختمونی
تو از سنگ ریزه های ریخته ی کوه امید، کاخی خواهی ساخت به نام ناامیدی
کج و مَعوَج، آسیب دیده ی حبس زندان عادت، ولی نیازمند سقف واسه ادامه دادن
کور کن پنجره های دیوار کاخت رو، مکنده های درون از بیرون میان سراغ تو
در رو باز کن ولی فقط واسه کسی که از پشت دیوار دید روشنی چراغت رو
انزجارت حاکی از صدماته، یا صدمات راوی انزجارت
کتاب شعر
میون تموم کهنگی های من، نشونی از دردهای ناکجاست، از شب های تنهای بی فرجام، تا فرجام تنهای دیشب ها
آتیشم طوفان بِوَز، بیشتر میسوزم، خاموش نمیشم، برای ساختن رویاها باید کابوس ببینم
دل سرگشته رو بهش صابون نمیدن، منم سردرد قرص های بی درمون، توی خشاب جمجمه های بی دربون
هی ماشینای پُر پدال بی فرمون، بگین کدوم راه هموار سزاوار دیدن بود
آسفالت ها من مسیر سنگلاخم، سلامته، پشت چراغ های راهنما رو ترجیح ندادم به احتمال هرباختم
ناهمواری دلیل برتاختن، برگ های کهنم چروکیدن ببین، من سالها میزبان قطره های چشمای خیس بودم
پناه رنج دیده های شهرم، خاک روم رو پاک کن، چشمهام میسوزن، منم فراموش شدنی ترین به یاد مونده
زنده ی مدفون توی صندوقی که خاک خورده، مفتخر به نداشتن قیمت، ورق بزن چکیده ای نیست روی جلدم
تو گُم تو ساعت هایی، مجنون لا کاغذ هایی، لیلی فرهاد هامی، یه جا پیدا میشی تو صفحه ها
پانسمان زخمت از خاطرات جنگ، همش رو از بَرم، میگم تا که از یاد نَرَم، از خدا نپرس، از خدا نپرس
من تو حس و حال و مال فال نیستم، توصیف گر صورت محبوب شهرت خال میشم
ولی خودم یار نیستم، وا میدم، واسه حرکت لب هایی که داستانم رو جار میزد
کیارایِ ویارایِ شیارایِ دل من رو داره واسه نمک، خود آزار و کمن
من لباس زخم و زیلی و پاره پوره ی پارسالم، که میکنم گرمت، ولی صورت خوشی ندارم
گاهی ساده گاه غرق پیچیدگی قامت ام، من تو کنجِ اوج ناراحتی هام راحت ام
ستاره ی خفته ی آسمون شهر، منم صاعقه ی نتیجه ی ابرهای غمگین
من نه خواهش ام نه گزارش ام، لحظه ی دیده شدن قطره های توی بارش ام
از خورشید آسمون آبی ریا کار تر ندیدم، که میگفت چیزی نمیخوام در ازای تابش ام
ولی خونه دادن بهش، ساکنش کردن، من ولگردم بدون سازشم
تو گُم تو ساعت هایی، مجنون لا کاغذ هایی، لیلی فرهاد هامی، یه جا پیدا میشی تو صفحه ها
پانسمان زخمت از خاطرات جنگ، همش رو از بَرم، میگم تا که از یاد نَرَم، از خدا نپرس، از خدا نپرس
لبخند
قلمو کجاست؟! چون خمه گوشه های لبت سمت پایین، خمار چشمهات گم کدوم ردپایی
قلمو کجاست؟! میدونم رنگ خنده هاتی، قوی میزنی ولی خودتم از اون خسته هایی
خیره به پلان مایی ولی خودت اوج صحنه هایی، قلمو کجاست؟! که شکستن نرده هایی
گیری پشت قاب، پنهون با نقاب، نظارگر اوضاع گند مایی
خالیه نگاه تار، ساقی چشمهای باز، ناجی صدای ساز، درگیر سوزت ام
شورشی بی سپاه تک دست، خالی ترین فرد میدون نبرد اسیر روحت ام
پرتره ی غمگین گالری ناکجا، ناخدای بی خدای کشتی با خدا
اسارت دست کدوم نقاش رو کشیدی، که به انجماد با رنگهای تاریخ رسیدی
جنجال مشترک دردهای من، مِزاحِت لرزش رو اندام من
این حالت صورت به انزجارت نمیاد، قلمو کجاست؟! آغشته به رنگ سُرخ
میخوام رو صورتت یه لبخند بکشم، میخوام رو صورتت یه لبخند بکشم...
پوشیده تو قهقرای برهنگی ها، نظم نازک نامرئی پشت شلختگی هات
وقتی تقسیم میکردن بوده سهم تو چی ها؟ دود نفس آدم ها کرده ریَت رو سیاه
پشت زُمختی این نگاه آخرت، امید توی ساغرت با اون تن لاغرش
ریخته رنگ رخسارت از خیانت سپاه رقصان رنگارنگ پشتت، مستی از غمت
نفس میکشی بین آبزی ها غرق نشدن بحران، نمک ماسیده روی گونه هات بغض داره
از راه آزادی به دستبند رسیده، من اونم که رو صورتت لبخند کشیده
وداع واژه های بی معنی با دار فانی، نمردن تو شرح حال شعر شاعرانی ام
واج محرک دریا ها میرن که برگردن، جای موج به خاک نشستن تو ساحل ها نیست
قلمو رو دور کن ازم تنهام بذار تو قابم، بین هجوم خنده های مصنوعی جای ما نیست
ما تاریخ رو داغ داریم، ملت اینه شاهکاریم، زهر نیستیم عصاره ی میوه های تلخ درخت های باغ ماییم
منقرضین ایم سقوط کردیم، دلتنگ ریشه ایم، باغبون به شاخه سپرده بود که ما کال باشیم
با جمال بی کمال باشیم، ولی، ما میخوایم نهال باشیم
سینما
کسی رو میشناختم، که از جرمِ خود (مرسی!) پشیمون نبود، یکی رو از دست داده بود (مرسی!)
کسی رو میشناختم، از خلقت تو شاکی، با بیمارگونگی هایت، (ممنونم آقا!) یکی رو از دست داده بود، (تشکر خانوم!)
کسی رو میشناختم، که از جرمِ خود پشیمون نبود، یکی رو از دست داده بود
کسی رو میشناختم، از خلقت تو شاکی، با بیمارگونگی هایت، یکی رو از دست داده بود
میای بریم این فیلمه رو ببینیم
این که خیلی پوسترش خَشنه، به نظر خیلی به درد بخور نیست
یعنی میخوای بگی که، هنو به انتخاب من اعتماد نداری هه
خیلی خب قبول، من ولی پاپکورن میخوام ها
(مرسی کوچولو)
روشنا
خب داستان تو چیه؟ من کل سابقه تو چک کردم، حتی یه چراغ قرمز هم تو عمرت رد نکرده بودی
چه مرگت شده؟ یهو زنگ میزنی به اداره پلیس و میگی یه نفرو کشتی؟
اصلا اون یارو کی بوده؟ تا اونجا که من میدونم عکاس یه روزنامه مزخرف بوده و همین
تو ازدواج کردی؟ بچه داری؟ میدونی یعنی چی پدر بودن؟ قهرمانِ دخترت بودن؟
میری تو شیکم دردا، مهم نیستش مقیاسشون، یا میله ی زندانشون
من یه بادیگارد افسرده، از روزی که دیدم تیکه های بدنِ دخترم، لای اون درخت ها، پژمرده افتاده
عکس نگیرین، کنار جنازه ی بی جونش جمع نشینین، برو گمشو کنار میخوام رد شم
اون تمام احساس و قدرت های منه، تاریک شدم ،اون روشنای منه، دختر معصوم و خوشگلم
بابا چی شده؟ پاشو ببین تِدی بِر داره باهام میدوئه، ببین قطاره رد شد پرنده میپره
روشنا دل بابا واسه چشمات میتپه، وقتی به دنیا اومدی، برام مهم نبود یه کروموزوم کمت
چون میدونستم از سرمم زیادیه، مهربونی ها و عشق تویِ قلبت
تویِ تاریکی معضل های من، اومدی بهم نور دادی، روشنای من
نیستی واسه کادو تولدت، نیستی واسه قصه های شب هات
منم اون بادیگارده پِی انتقام، بدون چیزی واسه از دست دادن
پلیس مدرک پیدا نکرد توو صحنه ی جرم، یا اثر رد پا
پشت یونیفرم دلسوزی قایم شدن مادر قح*به ها
پیدا کردم من یه انگشتر از زیر خاک، نشونشون ندادم
ردشو زدم، ردشو زدم، تعقیبش کردم، پفیوزم اگه یه شب ترسِ تو نشم
رقص چاقو بود توو مغز کودنم، تیکه تیکه کردن مانکن ها شد همه هنرم
قتل روشنا بیدار کرد تاریکیم رو، درک کردم، مرز جنون و سلامت و میزان باریکیش رو
شب موعود شب تسویه حساب، لباس روشنا بغلم، رو ماشین برچسب تخلیه ی چاه زدم
لامپ خونش که خاموش شد، باز کردم درو با چاقوی چند کارم بوی نجاست میداد
دیوارا اتاق خوابش بالا بود، طی کردم پله هایِ رستگاریم رو، به دست گرفتم من نبض بازی رو
چاقوی اولو زدم توو نخای گردنش، که باعث شه قبل مرگش حس بکنه فلجه
به پشت خوابوندمش، تا که تو چشمام نگاه کنه، تخت رو بکنم طابوتش تا توش استمنا کنه
قطع کردم دست و پاشو، رو صورتم خون می پاشید، میخندیدم فریاد میزدم هنوزم جون داری؟!
سوراخ کردم ریه شو، قطع شد نفس بی سببش، بعد هم جدا کردم سر از تن بی مصرفش
کار من بود، من وکیل نمیخوام، برو به قاضی تون بگو
کنسرت
بوی بد از دشمنی توت، پوشیده نی تو ادکلن دوستیتون، من تا پای جون
استوار لنگ، واسه سود نکردم وانمود، خرگوش های تیزهوش گوش افتاده با کاهو
میگیرم از لج جون، میشینی تو پهلوم، گاز میگیری هر جور، تو میشکنی دندون
نمیاد ازم خون هیپ هاپ که عشقه، میخوای مرگ و بکشی باس قبلش بشه قبض روح
تختی پوش تو برج بابا کاسب سیبیل لاتی، پی شراب نابی و منم خودِ پاتیل
عروسک خیمه شب بازی بندِ بازی، من پاره کردم بندهامو تنم اطراف پاشید
قهرمان اعتراضی تویِ شهر لوده ها، رستوران آنارشیستی با کباب لقمه هات
صلح با تو به مفهوم جنگیدن با خودمه، شکستم حتیمه اگه بشم جزو دشمنام
برای من رنج تویِ راه عشقه، واسه ی تو جنگ با دست خالی عیبه!
تو مسیرم تخم دشمن بپاش، ته نبرد می شمریم بازنده هاش
برای من رنج تویِ راه عشقه، واسه ی تو جنگ با دست خالی عیبه!
تو مسیرم تخم دشمن بپاش، ته نبرد می شمریم بازنده هاش
بگو کی میدونه کی؟ من کردم فدا چی؟، ک*ن لق داد کذب لا*ی های جارچی
من دنبال رشد تا بی نهایت افتخارم، افتخارت اینه از بزرگت رفت لای پات!
پوشیدس ازتون اسرارم سخته مهارم هارم، می سوزوندت بزاقم سمی بخارم داغم
مذابم تو گم میشی تو راهم، تنها راه چارت لگد زیر صندلیمه ولی من طناب دارَم
جایی که من رشد کردم پله ها فروشی نیست، خدا و بت بودن آش دهن سوزی نیست
تو دل یه تبعیدی به عمق این جهنم، واسه ی هیج کوره ای جای دلسوزی نیست
منم جادوگر شعر رپ طلسمت تخ*مه، دلقک های سیرک قرن خنده داره شهرتت
بستریِ تیمارستان ریتم و کلامم من، خروشانم تو دنیای سایه های دربند
برای من رنج تویِ راه عشقه، واسه ی تو جنگ با دست خالی عیبه!
تو مسیرم تخم دشمن بپاش، ته نبرد می شمریم بازنده هاش
برای من رنج تویِ راه عشقه، واسه ی تو جنگ با دست خالی عیبه!
تو مسیرم تخم دشمن بپاش، ته نبرد می شمریم بازنده هاش
تنهام بی سپاه بی نقابم، سینه ای پر پینه دارم
هیچوقت نگفتم که چی بکارم، تا که بعدش بمونه کی کنارم
احساس میکنم سنگینه بارم، اگه گیج بزنه نگاه خیط کارم
ترمز ندارم من بی پدالم، روحی سالخورده و پیرِ راهم
سیاهم ولی راهم سفیده، واسه همین دنیا امانم نمیده
من روح انتقامم، بازم تارم به دیده قامت کشیده
سازم راحت کافر نمیشه، به اعتقادم یادم نمیره
با من باید بارندگی شه، این علت ابری رانندگیمه
شمشیرم جاودانه ی جنگم، بی مرزم با طاق یه دردم
ماهم سرودم زوزه گرگ های تنهاست، میدَرم سگ های رقاص
کوهم، کفتار تویِ جاده، مراقب ریختن سنگ های من باش
مشکل من پینوکیو نیست، میخوام قطع کنم دست های نجار
آینه ی بی بازتاب
حقیقت باخت به خال گونه ی خیال، زلف ریخت دست گم شد تویِ کویِ مویِ یار
یه جمعیت دل خوش کردن به روشنی لامپ، همینان علت خیس شدن چشم های ماه
درس عبرتم، مست رحلتم، نحسم بخش تلخِ قستم، نفرین درد دقتم
همه چی تکراریه من پیِ کشف حیرتم، بی ارزشم وقتی همه غرق رنگ قیمتن
حقیقت باخت به خال گونه ی خیال، زلف ریخت دست گم شد تویِ کویِ مویِ یار
کاش از پارچه های پارگی رو یاد گرفته بودم، که اینطوری چهل تیکه نشم لای تَرکهام
کاش یکی بیاد روی صورت من ها کنه، یخ اندوهگین روح منو وا کنه
کاش یکی بیاد که بدون شکستن من، پرونده ی همه دیده هامو تا کنه
کاش خودتون و تو من توان دیدن بود، کاش میوه ی آینه ها برای چیدن بود
کاش تو قعر تو داریِ شیشه گونگی ام ازم رد می شدین، تصویرتون خط نمی انداخت رو پیشونیم
کاش، کاشکی هام کاش قدری کم بشن، کمدین بودین جلوم رسم خندیدن بشم
تصویری ازتون نیست ناراحتم تویِ جولانگاهم، من آیینه ی بی بازتابم
چهارستون چهارتا مفصلم چوبی ان شل ان، در انتظار جدایی ان درد می کنه
پیچ پس گردنم، شِکوه از وزن سنگینم به دیوارها میبره، پیچم درد می کنه
می بینم تلألو نورو ولی انعکاسی ندارم، به زدن چشم اعتقادی ندارم
متهم به مغز دیده هام تو دادگاهم ،خودت و تو من ندیدی قلبم درد میکنه
تو کاروان آینه ها با خاطرات از شاعرانه هاشون ،منم ازدحام مانع های تصاویر ثبت نشده ،تو خالیه جاودانه هام حافظم درد میکنه
بازتابی نداشتم پس هرطور خواستی تازوندی؛ تابوندی، نشکستم، چون مرامِ بریدن تو بازوم نی
من تموم لحظه هات و حس کردم، فکر میکردی نفهمیدم این وضعیت آروم نی ،منصفانه نی انصاف تو این قانون نی
نسیان
از جنگ تا روی یار تا سوز تار تا حقیقت، تاریکی جای نور جای شلیک رو شقیقت
رو میبلعم، گم میشی لای خاطرات، از یاد میری، میون کاغذا
نسیانم، ظلمت تاریخ، نسیانم، قدرت تاریک، نسیانم، قانونِ بازی
از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت
زبون سرخ و نترسون از دل زرد، ناخون دنبال زخمی که بشه کند
خون دنبال اخراج از یه رگ، رگ دنبال تهی شدن از یه درد
درد دنبال یه میزبان تازه ست، خواب منتظر خمیازه ست
تو هوای سمی لای ابرای سفید، مرگ نفس غریبانه ست
آزاده که منتظر زنگ زنجیر نیست، دریدن با دندون دست تقدیر نیست
وقتی مدیر مدرسه دزد بوفه ست، توی حیاط مجال زنگ تفریح نیست
آتشفشان دل سینه ها گداختن، اسیرا تو زندان میله هارو ساختن
پیروزی نسیب اونیه که بعد جنگها، یادش بمونه که چطوریه باختن
تنم جریحه دار جراحت شکست، سرتاپا جنمم و جراح حافظه ت
جرم جیغ منه که جریان سازشم، و خامم نمیکنه جنجال فاحشه ت
کدوم ستاره امیدواره به تو، رو برگردون آفتاب گردون صفت
کدوم خطتو باورش کنمف وقتی سالهاست به همه جات دستبرد زدن
من نمیخوام جزوی از سوگواریات شم، من نمیخوام درگیر خون بازیات شم
هی تکراری ترین جریان داستانا، نمیتونم غرق دروغ بازیات شم
نه خیر نه شرم، نه غیر نه آشنا، نه راه نه شاهراه، نه حتم نه انکار
نه صلح نه اجبار، نه قول نه اقبال، نه قطب نه خنثی، بگرد تو چشمام
سنگینی کینه ای که ازت به دل دارم، انتقامش اینه به خاطرت بسپارم خودمو
باید حک شم رو ورقات، ازم ازت بپرسن بکشی تو جورمو
خودمو از یاد میبرم، تا تو از یاد نبریم، من داد میزنم که فریاد بزنیم
من یه اثرم که آب از سرم، گذشته، اسممو بنویس بین اونا که، شیرجه زنای تقویم تو دریای خطرن
نسیانم، ظلمت تاریخ، نسیانم، قدرت تاریک، نسیانم، قانونِ بازی
از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت، از یاد خواهی رفت
پستچی زمان
Skit
نشونی
بخش یک - فرشاد
میخوام برم اونجا که علف هرز نیست، قاتل ریشه ی درخت های میوه دار دور از گیر و دار
سکون فریاد و جیغ و داد به آب زدم بی گدار، به دنبال گیشه های بی شعار
خراب شراب رقاص ناکجام، یه پاسخ پشیمون بعد علامت سوال
میخوام برم اونجا که تاحالا کسی نبوده، تو کتابی که فقط نقطه ته جمله هاست
سنگینه بار میخوام، این بار خالی کنم یه جا، که جرم تحمیل اندیشه ها
نتیجه ها باشن همه تویِ طی مسیر ما، جریمه ها نکنن دلسرد سلیقه ها
بگو کجاست اونجا که لغات دل میچربه به شعارو با سوال نمیری تو سیاه چال
از دیدن سیاهی نه از نابینا شدن تویِ تاریکی میترسم
دلم میخواد جون دوباره غریبه، رستاخیز میخوام از این تابوت غریبه
بد اسیرم و گم تو این جاده های روح کش، طاق طاقتم داغم غریبه
وسعتم غرق شد تو یه چاله آب، لای خنزر پنزر هات چی داری واسم غریبه
همه ی آدرس هایی که دادن اشتباه بود، دست تو فِلش کن واسه من غریبه
نشونی بده قبل اینکه خود من تو خودم زندونی بشه، سمت حیرونی بره
اگه گرمم نشونی زمستون، اگه سردم نشونی تابستونی بده
نشونی بده قبل اینکه خود من تو خودم زندونی بشه، سمت حیرونی بره
اگه سبزم بهم بگو پاییز کجاست، اگه برگ ندارم بهار و نشونی بده
بخش دو - نوید
رد خط بند کولت روی شونت، یا جای پای بی غبار تویِ راهت
سفر کدومه رفتن یا وایسادن، اینم یه سوال رو سوال های بی جوابت
منم نویدِ یه امید مضمحل (نابود شده)، منم عصای دستای روشن دل (نابینا)
یه عمریِ سر این پیچ وایسادمف شدم سوژه ی آدمای خوش خنده
تو چشماتو بده بهت حقیقتو بدم، قلموتو بردار رنگ زمینه رو بدم
بیا عمرتو بشمار بریز تویِ شیشه، من قیمت همین چندتا دقیقه رو بگم
جوابمونو دادن ولی باز میگم: گلمدی گورمدیم سنی (نیومد ندیدمت تو رو)، اینم ترکیش
ما بغض هامونو جویدیم خوردیم، شدیم قطره اشک های خوش خیم
آشنا بیا دستاتو بده، اینا که رفتن دیگه برنگشتن
آشنا بیا چشماتو بده، اینجا بیننده و نابینا جا به جا میشن
آشنا منم غریبه ی جاده ها، پسر امام همه ی غریبه ها
آشنا اگه میخوای بمونی، بیا بازم بپرس نشونی
نشونی بده قبل اینکه خود من تو خودم زندونی بشه، سمت حیرونی بره
اگه گرمم نشونی زمستون، اگه سردم نشونی تابستونی بده
نشونی بده قبل اینکه خود من تو خودم زندونی بشه، سمت حیرونی بره
اگه سبزم بهم بگو پاییز کجاست، اگه برگ ندارم بهار و نشونی بده
دروغ
بخش یک - فرشاد
همه رو دوست دارم عاشقانه شاعرانه، سلول های صلح تو تنمن لبخند های خالصانه
صادقانه کلام جاری میشه از زبون و مهمِ نظرات واسم چون راه من نداشته مانع
فکرو ذکرم براتون رفاه فکری اقتصادِ نابه، حال سالم دل سیر با شامِ داغِ
شکفتن استعداد و رسیدن به استحقاقه، نوکری شما واسه من افتخاره
واضحه واست جنگجوام و میکنم مبارزه، هستم مراقبت واسم شعار بده
سربلندم کن جلو دشمنات میشم مدافعت، خادمتم فارغ از نژادت و رنگ پوستت
غمگین میشم از مرگ دوستت، پیگیر میشم ببینم کی باعث رنجت بوده
واسه تو میخونم، با این تریبونم، بخرین بلیط اونم، صرف خیریست، وقف ملیت، واسه خرج ازدواج هایی که لنگِ مهریست
هیچکسی پشت من نی، هدفی پشت این رشد من نی، ما ریزیم، می ریزیم، شما باعث می شین گنده تر شیم
از جنستونم، تو سنتونم، پرو بال گرفه از قشرتونم، میخونم می کشم می نویسم براتون
شب و روز من تو فکرتونم، زمونه سخت روبروی ماست
نمیذارم ترس تو دل شما، بره من کوه پشت سرتونم تکیه کنید بدون چراغ
راه نشون بده، ما سپاهتیم، تا فدا بشیم، مرگ بر دشمنت، تو اشاره کن، باورش کنیم، رهسپارشیم، مرگ بر دشمنت
بخش دو - صفیر
دروغ دروغ درود درود دو دو دو، چی بگی چی حس کنم؟
شیر یا خط خط خط با صدای برفک فک فک، دستگاه گیر داره، تشخیص هویتت تت تت سخته
دمیزاده ی بد دل، نه این طرف سکه، نه اون طرف دیدت دید دید دیدِ متنت
تیغ بکش به تنم بپوش کت چرم، سلاخی کن نذری بده دور شهر، حراجه ببر تحفس
نجیب زادگی عفونی، پیچید نسخه عمومی، چکید قطره سرخ از سینه سوخته ی پهلوون
ششمین دنگ حنجره به سکوتش تن بده، تا به آغوش بکشه تیغ آهنی اهل زبح
ف ف ف آ آ ر ر س س ی ی، نمیشنوی ی ی یا یا زدی به کری؟
به گلوی شهر کشیده شده زوزه ها، ولی خون پاشید امیر و شاه
خلع سلاح سرزبون داره، ببر گوش تا بنا گوشت نون خالی
از زیر بیرق یوغ یاغی، یا دستگاه داره قاطی، یا چونست تن فارسی، نرفته عقل ماری
دروغه الباقی، چوب معلم گلدون سیلی به لپ توده هایی
لپ توده هایی لپ کلوم لپ مطلب، لپ پ پ پ، لطفا کمی لهجه با ادویه ی کاری
راه نشون بده، ما سپاهتیم، تا فدا بشیم، مرگ بر دشمنت، تو اشاره کن، باورش کنیم، رهسپارشیم، مرگ بر دشمنت
مجسمه های سنگی
نگاه های خیرتون رو به عابرا، تکثیر شده توی کوچه های ما
چی میخواین از جون نور سایه های ما، یه بغل تبره تو کوله های ما
ولد زنا خوابیدن سنگا با یخف سره چند نفرو بریدی تو جنگا با نخ؟
جیبت پر شد دیدی دَخل آمادست، یه بغل تبره تو کوله های ما
شما ژست شدین توی کافه های شهر، نقاشی کشیده شد روی بوم ما
جنگل ما لخت شد تو بخاری خونتون، سوزناک تر شد سروده ی ما
رویاهای شیرین ربوده شده، کابوس تو قلب خواب گلوله شده
عشق سنگها نمیندازن کودتا به راه، ولی پره تبره توی کوله های ما
پر از نگفتنیم، سیر از نخوردنیم، خونی نکشتنیم، قبض روح نمردنیم
استاد سازنده ی تو برده ی سنگه، ماها چرخیدیم و دیدیم گله هر هنریم
خواستیم راه تو رو نریم، کل مسیرارو بستی با سنگ
کدوم بی خبری راه انداختش بحث برابری؟
تو تو چشمی ولی ماها جلو تریم، رد میکنیم کل پیمان های برادری
هربار زدی ریختیم، جاری شد اشک رو گِل های خشک، دوباره شکل گرفتن این دلای پر آه
خو نگرفتیم با زِرهای مفت، با تو شروع نشد ختم میشه راه ما به تو
خبر نداری از نزاعی که تومه، به خون میکشم سنگایی که رو به رومه
بی خانمان زرد روزگار ما، پر از تبره کوله های ما
قد سن خاک گلایه دارم، میخوام سیل راه بیوفته ابرا بذار ببارن
دشمنی ما که ازلی بوده، نمیذارم اَبدی شه حتی با پایانِ من
عشق همه گِل هارو کشتیم، دستاتون رو تو خون بی احساسی شستین
میدونیم که ته این ماجرا خوش نیست، مایم گِل های دیوارای زندان پشتی
جثه ی عظیمتون مفت گرونه، وقتی هدفتون بقای تخمتونه
خیلی وقته که خوابین و بیداره آلتتون، اینجا کِثرته بدنای لختتونه
میسازم شیب سکوت و سرازیری، با سنگاتون بخشش روح ما رو خراشیدین
توی فکرم چیزی به جز تلافی نیست، واسه ی روده های کج شما، راهی به جز تیغ جراحی نیست
تنورِ داغه تو زاغه های ما، نسوختیم ولی هرکی یه جوری پخت
داغیم و پختیم سرخیم میسوزونیم، پا نمیدم به پرچم و یونیفوم
آآه، خونتون حلال، کشتن ماهیای رودتون حلال
ما یه عمره با چشم های بسته دیدیم، شکستن و خاموشی نورتون حلال
مفقود و الاثر شدن گورتون حلال، تُف انداختن رو تابتتون حلال
دنیا رو هیچ قاعده ای نمیچرخه، سوزوندن کتاب قانونتون حلال
مجسمه های سنگی سرد، گرفتار سکون زنجیر جهل
کی گفته جا حرف رو سکو درارین اَدا، بریدن زبون هم نوع هاتون حلال
پر تبره تو کوله های ما، تحمل ذلت نیست تو ذات ما
فهمیدیم چیه هیچ به جز هیچ چیزی، تخریب ستونای سنگیتون حلال
قد سن خاک گلایه دارم، میخوام سیل راه بیوفته ابرا بذار ببارن
دشمنی ما که ازلی بوده، نمیذارم اَبدی شه حتی با پایانِ من
مکر
زمستونی و بهارم، پایانِ انتظارم، دقیقه شو با ثانیه ام، کی میدونه با کیم؟، کی میدونی با کیم؟
روی حرفات با منن، کمِ طاقتم، کجِ قامتم، بی راهمه توی راهِ تو، سر به راه نشم
بُرنده است تیغ چشمات، من هنوزم اشک دارم روی زخم آخرم
آب سرد اعتقاد بهت رو جهل باورم، خنده روی شهر شعرهای قهر عالمم
بند باز بی تعادلم معلقم، به دنبال ستون فقراتی تا که کله پا نشم
ترسم از سقوط نیست از ارتفاعِ بودنه، از اینکه ببازی و قهرمان قصه ها بدوننت
استرس محضه لای تشنه های شیر، سینه ی خشکی که هی بخوان بدوشنت
رِندی کابوس پوچ لغوِ دیشبم، مثل حس نقطه چین بعد جمله های ناتموم
پشت حُرم شعله های نگاه های خطرناکِت، یه سایه میبینم که وایساده با کمون
به سوی باد با من بیا، تا هوا شم لایِ سُرفه، فانوسم لمسم کن، نور از موهام کنه شُرّه، من راه فرارتم ، آروم و قرارتم
ساکنم ابری یخ زده ام دور از ماه کاملم، کل کارت های بارونامو باختم
جاییم درد میکنه که پی حفر منطقم ،اونقدر کَندم که زور بازو هامو باختم
هیاهویِ هولناک هیولای هرج و مرجم، تو این بازی همه قانونامو باختم
دین و درد دورانم دوره دیگه دوران، توی ولبشوی شور، ماهورامو باختم
یه جوری ریخته ساختمونِ دل من، که ذهنیت دوباره ساختن رو باختم
گُم و گورم تو اندوه پیدا کردنت من، تموم ایده های یافتن رو باختم
تو مرکز محوری ، توی دور باطلم، تو نقطه ی ثابتی من چرخشامو باختم
من تو رقص نوره مهرِ لایِ حرفای تو، روی قرص رنگین کمون رنگ هامو باختم
به سوی باد با من بیا، تا هوا شم لایِ سُرفه، فانوسم لمسم کن، نور از موهام کنه شُرّه، من راه فرارتم ، آروم و قرارتم
اگه جایی مونده واسه صدمه، بزن اگه کبودیِ من هدفه ،بیا بزن دیگه سرّم، رو به روی عشوه های منطقت
اگه بالی دارم واسه پرواز بزن، دوباره که بال میزنم، ولی رنج شکستن تو تک تک پرام میمونه
مدیونتم وقتی تو سلول مسقف بی تفاوتی ام، میدونم دلیل ترسام چی بوده
ترسم از نبودن نیست، از شعار بودنه، از تنِ عریان نیست از روحو ربودنه
طول جاده های منتهی به تو رو متر کردم، ترس راه نیست مقصد با تو بودنه
من درخت خشکم که با ریشه هام میرم راه، ترسم پرته به حواست شکوفه های بهاره
خودمو محروم میکنم از حست چون، مکر پشت عشق برای من ملاله
من راه فرارتم ، آروم و قرارتم، تو گیر کردی تو خودت، کلیدِ سلولتم ،من راه فرارتم ، آروم و قرارتم
نا آشنا
امیدم نا امیده، به دستم آتو میده، عرق کلمه به کلمهی جمله هاتون، بوی نارو میده
منم لکنت عمدی، زبونم لال و گیجه، جلوی کذب گوشا
من کندم از شما، شما کندین از دلم، وصلهی ناجورم حسن ختام این محفلم
بیمارم، تیمار کو؟ بی یارم، دیدار کو؟ یاورِ بیدار کو؟ لذت خیال کو؟
من اشکِ خشکم، جام جا میمونه رو فریبِ افت و خیز و جذر و مد به گونههای ناکجا
شهید راه رسیدن به خط لبخندم، نه رسیدم نه برگشتم، تو عمق جهنم احاطم
با تندیِ زبونِ زبونههای آتیشتون، جای من داغِ لای ذهنهای تاریکتون
منم و روزهاتون، منم و سالهاتون، منم و نفرت از چهره های آشناتون
منم و رقص بدرود لای سازهاتون، ساکن کثافت دونستن رازهاتون
منم ... تا دیروز آشناتون، حبابین پشتم خالی، رخ نمایید
دهنید، صوت ندارید کتمان احساسامید، بریدم، تار و مارم، داد و قالم و آه و نالم
خوردن افسوس راه و چارم برای نا آشنایی هاتون، من فقط چندتا گامی هم قدمی میخواستم از پاتون
ولی فهمیدم همپایی نیست، وقتی دست هاتون با ولع، شروع کردن به سفت کردن نعل ها و زین کردن اسب هاتون
و من تنها موندم لای هم نوع هام، لحظه لحظه خالی میشه نای هر دو پام
کار من سوال، راه من جدا، مجبورم به رفتن به دنبال جواب، توی جای ممنوعه
کتاب جادو
بخش یک - بامداد
منو از دست بدی نیست خوشحال تر از بختت، رو کل این زمین خاکی
میشه صاحبه قله شد و سنگ انداخت، روی سطح بی عمق این زمین بازی
باید کل گناهاتو بشورم، بقیه امثال تو اینو خوب میدونن
که از وحشت بر میاد از مرگ نه، جنب و جوش خون تو رگ سردم کرد
من معنیِ زندگی رو دیوار حبسم، از آزادی تا انقلاب من تو سطح شهرم
از پیرا دونده از ترس ذیغ وقتم، به جوونو بُرندم میگه چرت محضم
هنوز * حیوون هدف شکم سیر، جواب تفکر و تصمیم با توپو و تیغ و تیر
بکش جیغ از دست این شکنجه، که رنجت باهات بمونه حتی بعد مرگت
بخش دو - فرزان
مرموز مثِ ناقوس کلیسا، به وقتش میخوابم تویِ آغوش خیلیا
تا اونم یه ویار به اسم مرگ ،که کره کرده کالبدِ تو میخواد باهمه ی نیاز
از یه سرزمین بی نام میام ،بعداً اسمشو میپرسی از آدمای اینجا
مشکوک به پارانویا یا مالیخولیاف، پاداش گناهم یه فرشتم که نچیده هنوز بال هاشو خدا
از لای کتابت اومدم بیرون بگم منم سفیدترین جادوی سیاه، تو باید لا دندونام شی جا
دنیال کشف راز من این آدم ماشینیا ،با تلاش میشیم کار فقط
با سپاه نابلد واسادی جلوم، من که تنها در بازِ امید رو به آیندتم
عقربه ها نفس نمیکشن وقتی که، زاده میشم چون من آخرین حرکت ساعتم
توفیقیم نداره جیغت سبزِ یا بنفش، پیشنهادم اینه منو دیدی داد نزن
خنده های انسانی داره زائد میشه از متافیزیک عزرائیل
بخش سه - فرشاد
تنها اشکال کارم گرفتن کمک، داغم چرا خیابونا خنکه؟
کوفتم انگار تن زیر کتکِ، ترسم لرزم فراتر از صحبته
نفهمیدم چه سکه ای ته قلکه، میدوئم ماورای سرعته
باید تا ابد در رم ایستادن تسخیره، تحرک ترس واسم پا روی زورقه
مخدوشه درک الان تو بُعد چندم؟ فکر می کردم عصام من خود لنگم
خیال خام صلح اومد تو وهمم، نه تفنگم نه شناسِ میدونِ جنگم
فرارِ من قدرت بردت نمیشم، به وحدت بو دارت من تن
نمیخوام که توسط ترسم بمیرم، ته چاله ام زیر غلتک نمیرم
سبزیت و نمیخوام رو بدن زردم، چه آتیشی هستی که من عرقِ سردم؟
اثر انگشتِ من نیست پای برگت، شاید خیلی ها آره ولی من نه!
قفس
Skit
شک
من به جوابای توی کتاب، به فشنگای توی خشاب، به اهداف تموم دوربین ها، به دوربین تموم هدف ها، شک دارم
من به سوالای علمت، به دعا های خیرت، من تمومم قبل مرگ، به بعد مرگم، به دنیا های غیبت، شک دارم
من به صدا ها و آوا، به کاخ شاه ها، به کاغذای توی صندوقای آرا، و جنگ انتخاب ها، شک دارم
من به سنگی دل مرد ها، و ظرافت قلب زن ها، به دارو ، به درمان، به نوش داروی بعد سم ها، شک دارم
من به قداصت سربندت، به عدالت، به تناسخ، به عمد یا تصادف بودن هر تفاوت و تناقض و داروین و تکامل، شک دارم
نمیدونم واسه کی دارم می نویسم، یه حزن همیشه خیسم، یه زمانم که با ثانیه ها غریبه میشم، تویی که اینو میخونی، من به توام شک دارم
من با کف تموم تظاهرا، یقینامو شستم، منم اوتانازی غمگین توی درمونگاه، مریضامو کشتم
من که خودم تاکم، با عصاره ی میوه ی کدوم درخت مست شم، من که شک دارم به خلوص رنگ ها، روی بوم کدوم نقاش هست شم
تو دنیای ناخنای برنده، لای کدوم انگشت ها دست شم، من که شک دارم به لیاقت، روی سکوی سه گانه، چه مدالی واسه کسب شم
چند هزار سال میگذره، از وعده های تغییر، طاقتم به فرسایش سنگ ها و فسیل های باستان، واسه کدوم تغییر صبر شم
توی کارناوال بدکار تن، نشون بده کدومشون جلادمن، تعصب اعتقاد به شیرینی ها، بگو کدومشون قنادمن
کمونم شکست لای جنگ طناب و تیرهام، نفهمیدم ناگذریم یا تو گریزم، مهمان یا میزبان
از خمودگی آب جوشان زیر یخ ها، از لاشه های مرده ی زیر برف، از سرما نداری خبر، نداری خبر
تو به فکر کیمیایی، واسه ی طلا گرفتن از خاک، از خاک های حیرون لای گردباد، نداری خبر ، نداری خبر
من که خودم تاکم، با عصاره ی میوه ی کدوم درخت مست شم، من که شک دارم به خلوص رنگ ها، روی بوم کدوم نقاش هست شم
تو دنیای ناخنای برنده، لای کدوم انگشت ها دست شم، من که شک دارم به لیاقت، روی سکوی سه گانه، چه مدالی واسه کسب شم
شلوغی چه میفهمه از انزوای من، شاید آغازی شروع شد از انتهای من، شاید وصل، شاید اتصالی رخ داد، از این انفصال من
من یه برهوتم، گیاهام خار دارن، نمیدونم هستم، نیستم، شاید خیال باشم، شک دارم
امتحان
خاموشم تو واقعیت، این خیال بی هویت، حقیقت شد رفت تو سینه ام، مست از خود بیخودیم
مسحور سحر دیدن سحرم، بار کلی چشم رو دوشمه، نباید بشکنه کمرم
قمرم نور بده، همه چراغا رو کشتن عقبم، من نه خودم ولی آینده تو بغلم
من عاشق رقص ولی سازا ناکوکن، میکوبونم تو خودم، بمونه سالا ناقوسم
با همه وجود میدرم جامه، سیم بشه مو های تنم، پی رویا های کابوس ندیدنم
میکشم آرشه رو بدن، بیاد صدا پوستم، ناخن بلرزونه مو رو، هارمونیا دوست شن
من رهبر چوب به دست نوازنده نیستم، سمفونی بی رهبرم که لباس ساز میپوشم
من خودم رو نمی بینم، شاید صدام برسه به گوش های صورت هایی با چشم های نابینا
توی عصر تیرگی تار میشه تصویرم، ولی شاید صدام، شاید، شاید، شاید صداش، دربیاد بعد ها
اگه اون کسی که اینو میگن من نباشم چی، نخ نماشم چی، تو نیازشون به یه قهرمان واقعی من ادا شم چی
کشف رمز ناجی با چی، راهی بانی میکنم خالی، بازی تو دنیا آخرالزمان بی کفایتی، چطور باید کافی باشی
یه دنیا جنگه تو سرم، صلح رو چطور فرا بخونم، ته کشیده غذای روحم، سرنوشت اجباری ادامه دادن، شده بلای جونم
طلای شهر دود اندودم، اگه هیچوقت نفهمن ارزش من بودم، من فناشم چی
اگه بعد ها تو تاریخ بدنام بشم چی، بکنم آباد، خودم تنها بشم چی
میگن می تونست نکرد، یا نمی تونست کرد، باعث کنده شدن سرها بشم چی
دستور واسه شکنجه ی تن ها بشم، گیاه های سبز بسوزن از تابشم
اگه توی کتاب هاشون توی آینده، بازیچه ی سودآور دست ها بشم چی
دست من روی رگ گردن، لغزش ضعیفه نبضش پریده رنگش
تصویرو خایه گشاده بینیش، بیرون زده سرخی جرئت
داغ کرسی قدرت، روبروم یه دریا از یخه، دل من مال زدن و تبخیر آبای ساکن همیشه سرده
من پایان میدم این کدو، من شما میکنم این خودو، به سیاهی لشگرا بگین، من بازی میکنم این رولو
بیخیال سود و ضررم، بیخیال پرپر زدنم، من عطار میسازم، با جدا کردن روح از بدنم
پهلوون پنبه های شهرو، رهنمود دهنده های خلقو، انقد گدازه تو سینمه که، سیاه میکنم با دود از دهنم
برای دردهایی که کشیدم، فردا هایی که نچشیدم، این جیغ جنون انزجارو، من محصول ارتکابش
تنها راه رسیدن من به انتقامه، اومدم که ب...
روبات مادر : شماره ۴۰۴ به پایان شبیه سازی نزدیک شدید، ناکجا فقط برای سرگرمی ساخته نشده بود
شماره ۴۰۴ : من و تو زبون همدیگه رو نمیفهمیم، بگو که این مسخره بازیو چطوری میتونم تمومش کنم ؟ ها
روبات مادر : جلوی شما دو جای اثر انگشت وجود دارد، سمت راست، شما رو در واقعیت کنار ما به هوش میاره
سمت چپ باعث غیرفعال شدن کدهای ما میشه و شما هم دیگه به هوش نمیاید
اما آدم های داخل اون قفس آزاد میشن و دنیای بیرون رو تجربه میکنند، لطفا انتخاب کنید
شماره ۴۰۴ : این همه درد و رنج فقط واسه اینکه اینجا یه انتخاب کنم، چرا؟
روبات مادر : امتحان. همه چیز یک امتحان ...
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.