مزمن نام نخستین مجموعه ی رض بود که از تشکل دیوار و در سال ۱۳۹۱ پخش شد، شاید جالب باشد که مجموعه عدل از فدایی چند روز پس از مزمن از تشکل ملتفت پخش شد.
نوید صدر در این مجموعه همکاری داشته است و آتور (احسان ضیا) و مضراب این مجموعه را آهنگسازی کرده اند. مزمن ۱۲ آهنگ دارد که هر کدام مفهوم جداگانه ای دارد و آدم را از “ایلومیناتی” آگاه میسازد.
این مجموعه اهداف سران ایلومیناتی و روش چیرگی آنها بر مردم را بیان می کند. باید گفت که اگر کسی می خواهد جامعه از این جایگاه بیرون بیاد، باید از خود آغاز کند و اندیشه خود را آزاد کند.
- برای دریافت روی هر آهنگ کلیک کنید.
[cue id="144" theme="default"]
متن و تفسیر
- برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ کلیک کنید.
- برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
- 1. مزمن
- 2. بیدار شو
- 3. درو نبند
- 4. زیر زمین
- 5. تهران
- 6. بازی
- 7. پینوکیو
- 8. کوزه گر
- 9. دختر مامان
- 10. چه خبره
- 11. پشت منی
- 12. قصه
مزمن
مقررات ما اینجا سکوت محضه، هدفمون اصلاح و نوسازی نیست، کشیشم نیستیم، تبعید کننده ایم.
اینکارم اینجوری انجام میشه: با خورد کردن جسم عاطفه روان و مغز ...
- دیالوگ مسئول زندان در فیلم پاپیون
- هدف از قرار دادن این متن بیان کردن کار و نوع عملکرد حکومت بر مردم است.
نه کاغذ نه قلم، نوشتم توی سرم
- رض اشعارش رو توی کاغذ نمی نویسد و اونا رو در ذهن خود حفظ میکند.
کلی تصویر مثل دونه تسبیح اون بالا پشت سر هم اند
- منظور از اون بالا مغز انسان هست و در اون کلی افکار و تصویر وجود داره
یه فیلمه، من فیلمبردارشم، خیلی خب حاضرم، بریم واسه ظبط؟
- اینجا فیلمبردار یعنی جوری که اون افکار رو ببینی و سمتش بری، زندگی هم مانند یه فیلمه که تا وقتی آدم زنده هست ادامه داره و بعد از مرگ تمام میشه. منظور از شروع کردن به ظبط این هست که وقت آن رسیده که زندگی رو شروع کنید.
نور، صدا، دوربین حرکت از ما عشق از اون برکت
- مانند یه بچه هست که شروع به زندگی میکنه (اول گریه میکنه بعد میبینه بعد راه میره)
زندگی دو تا دایره است، اگه بالا نری بر میگردی سر خط
- زندگی ما به گونه ای است که ما در وقایع زندگی دو انتخاب داریم (خوب یا بد – خدا یا شیطان) که ما اگر در این انتخاب ها خدا را انتخاب نکنیم باز هم مانند حضرت آدم به دام شیطان می افتیم از از خدا دور می شویم
دو تا سینه تو سر سطر سبز سمی سر فصل
- ۱- (واج آرایی حرف سین) اگر همان دایره ها را در یک سطر در نظر بگیریم مانند دو تا سینه میشود که سمت راست خدا قرار دارد و سمت چپ شیطان!
- ۲- به این روش هم این قسمت خوانده میشود ( دو تا سین در کلمه " سر سطر " وجود داره)
امیدم به روزیه که گوسفندا بلند شن خراب شن سره سگ
- معمولا سگ در گله مراقب گوسفنداست یا میشه گفت اونا رو کنترل میکنه تا کاری نکنن اینجا منظورش از سگ کسایی هستن که مارو کنترل میکنن و ما برده ذهنی اونا هستیم و باید تلاش کنیم تا از استعمار اونها بیرون آییم!
خودم رو ساختم، خودم خریدم، تا چشم دید موج بود، من آدم ندیدم
این یه دریاست، آنن پریدم، شنا بی هوا فشارم شدیدا رومه،
- رض عامه مردم رو مثل قطره هایی میبینه که به دریا تبدیل شدند و همه به یه روش و سمت حرکت میکنند و رض سعی داره خلاف جهت بقیه حرکت (شنا) کنه!
بگم که خوبم دروغه، شروع روزم از غروبه،
- رض هم مثل همه ما روز ها به کارها و مشکلاتش رسیدگی میکنه و شب ها رو به تفکر میپردازه و آزادی اصلی همون لحضه است.
کلی حرف تو سکوت واسه ی گفتن غیر ممکن
- توی سکوت خیلی حرف ها وجود داره اما صحبت کردن در سکوت غیر ممکنه! منظور کلی از این بخش اینه که ما مجبوریم سکوت کنیم و اعتراضی نداشته باشیم.
این یه درده، درد، کشنده، کشدار، مزمن
- کل حرف هایی که تو آهنگ زده شد همه دردناک است و انگار هیچگاه تمام نمیشه!
اینجا حوادث عجیبی واسه مغز رخ میده، امید نجاتم از کلت دور کن
- دیالوگ مسئول زندان در فیلم پاپیون
- منظور اینه که هر بلایی سرمون بیاد هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم (البته تا خودمون نخواهیم)
بیدار شو
تاریک مثل شب، باریک مثل راه، ساده مثل صبح، راه راه مثل خواب،
هر روز پیچش، اون وید رو بزن زیرش، روشن ... مثل ماه
- هر روز وید رو میپیچی و روشن میکنی (نیاز به معنی نداره البته)
مثل ما، دچار اجتماع، دچار اشتغال، دچار عشق و حال
- ما مثل همیشه سرگرم زندگی و کار و عشق هستیم و اون ها این رو میخواهند
همه اش اشتها برای اشتباه، دلت خونه کاره عشقه ها؟!
دلنوشته ها رو کاغذ میرقصن، آدما چیزی رو نفهمن میترسن
ازش همش فراری، حقیقت، تو آینده میشیم جاری، دقیقا
تو جیب پول نیست، باید بشه کشف، پیاده راه میری، نیاز داری به کفش
حساب عقل خالی، زندگی کشک، تا آخر راه باید به همه بگی چشم
- بدون فکر هر کاری که به شما میگویند را انجام میدهید (منظور به سران حکومت است)
بیدار شو از خواب ... نگاه کن رو به آفتاب ...
آگاه باش همه اینجاست ... زندگی بعد مرگ معماست ...
بیدار شو ... بیدار شو ... آگاه شو ... نگاه کن ...
- رض در این بخش داره مردم رو دعوت میکنه که به خودشون بیان
دروغ این همه؟! یکم راست بگو، از کی سبقت میگیری؟! از راست برون
مردم نادونن، یکم میدونن عموما، تو که میفهمی خاص بمون
- یعنی تو که میفهمی نباید همرنگ جماعت شی!
یاد بگیر یاد بدی اینو یادت نره، اینطوری پیش بری فردا روزی بهتره
- حالا که شما آگاه شدید باید یاد بگیرید تا بقیه رو هم آگاه کنید اگر همه آگاه شوند زندگی برای همه بهتر میشه !
مهم نیست اون بیرون کی بالاست یا کی سَره
مهمه اینه که چی میگذره این بالا تو سرت
- اگر بخوای دیگه مهم نیست کی شما رو کنترل میکنه مهم اینه که تو نظرت راجع بهش چیه و چی فکر میکنی
اسیری، یا که پر میزنی، ما تو دیواریم تو به در میزنی
- رض عضو تشکل دیواره
ما واسه یه خورده خیر میریم کلی شر میخریم
- فکر میکنم منظورش از خیر، آگاه سازی جامعه است که همین خطر های خاصی داره و به جون میخره!
جون میدیم تو جون به در میبری تا کِی؟!
- تا کی میخوای سکوت کنی و هیچکاری انجام ندی
گیریم همه اش کار و پوله، پول برای من فقط ساخت محدوده
میدونی تو نظره من چه روزی خوبه ؟!
اون روزی که عینک رو ورداری ببینی نوره !
- رض امیدواره روزی برسه که همه ی ما عینک نادانی رو برداریم و واقعیت رو ببینیم
درو نبند
بارون می باره، ولی من خیس نمی شم، قطره هاش می ریزن رو چرک نویسم
- منظورش اشک هست. داره میگم دارم گریه میکنم و اشک هام روی چرک نویس می ریزه
تور رفتی من از درد می پیچم اینم میکشم، هه، شاید گیج شم
- ۱- از وقتی رفتی من از درد به خودم میپیچم (این معنی واضح بود)
- ۲- منظور از پیچیدین همون وید هست که بعدش میگه میکشم که شاید گیج شم!
نفهمم کجام، نفهمم چی می خوام، نفهمم چرا دوستام میرن دیگه نمیان
- میکشه که از همه ی درگیری های ذهنی خارج بشه!
نبینم خاکستریست رنگ شهرم، من تو روزا می میرم و زنده میشم هر شب
- جسم انسان روز ها درگیره ولی شب ها موقع خواب روح از جسم خارج میشه و آزاده
بارون می باره، اونم چجوری، حیف که نیستی ببینی خیلی دوری
کاش می موندی پیشم، کاش که بودی، دموکرات چی، هیچی نیست زوری
اینم یاد می گیرم میشم سخت تر، ته راه رو نمی بینی چون از اول بسته است
- وقتی راه خروجی میدونی وجود نداره خب معلومه که بهش امیدی هم نداشته باشی
نگاهم به پایین، به زیر دستم، کلمات میشه کمرنگ تر، بعدم محو
- قطرات اشک همینطور روی کاغذ میریزه طوری که دیگه نمیشه کلمات رو خوند
درو نبند با من بمون، خیلی تنهام برام بخون، قصه ی وقتی رو که بچه بودم، میگفتی همه بدیا دروغن
- تقریبا میشه گفت مثل بچه ای هست خطاب به مادر داره میگه از پیشم نرو من میترسم! رض اینجا از بدی ها میترسه.
میکشه دستم رو میکشه رو زمین، نا امیدی یه غوله نه از جنس خمیر
- نا امیدی خیلی بدتر از اون چیزی هست که فکرش رو میکنیم
باور کن از وقتی دنیا به نام شر شد، من تو سایه ی شهر موندم کارم شد تفکر
سنگینی تنم رو پام کشید طعم تلخ آسفالت رو کفشام چشید
ببار بذار بشه دیدم مختل، شاید اینجوری ببینم با خوشبختی اُخت ام
- میگه امیدوارم که وقتی بیشتر گریه کنم تا این وضع رو نبینم و فکر کنم تو خوشبختی هستم
رضا کی میای این رو یادم نمیره مگه میشه یه احساس اینقدر راحت بمیره
یه حسی از درونم میگه باز هم بگیرش، ولی اون داره با آینده میره
- مثل بچه ای که میخواد دست مادرش رو بگیره ولی هر چی زمان میگذره باید مستقل شه
من اینجام توم میسوزه بیرون روشن، حرفای بقیه تو گوشم مبهم
- افکار درونیش باعث میشه خودش بسوزه و بقیه رو از واقعیت با خبر میکنه
اینم یاد می گیرم میشم محکم، مامان، اون در رو نبند لطفا
- میتونیم اینطوری بگیم که بچه ای که از تاریکی میترسه و از مادرش میخواد درو نبنده تا نور بیاد رض هم میخواد یک نور امیدی داشته باشه برای فردای بهتر
نوید صدر:
درو نبند با من بمون، خیلی تنهام برام بخون، قصه ی وقتی رو که بچه بودم، میگفتی همه بدیا دروغن
زیر زمین
خیلی دوری ازم این رو صد بار نوشتم، من مثل پینوکیو، تویی فرشته ام
تو راه میرم دنبال سرنوشتم، میون مشتی غاز، اردک زشتم
پام به جاست راه راست، مهم نیس برام که مقصد کجاست
میرم میرم، چیزایی رو هم که دیدم میگم پخته اس کارا پخته تر از این هم میشن
بعضی وقت ها پا میده رکود، سقوط، فقر، با این حال باز هم میشه که پول رو جور کرد
توی آب سرد مثل تمساح خونسرد، از صد نمره تو کار میگیرم پونصد
نورتون انقدر زیاد بود چشام رو کور کرد، حالا مجبورم ادامه بدم مثل گورکن
زیرزمین سهم من از اجتماع همین، ولی ما با خیلی ها همینجا هم دورهم ایم
زیرزمین سهم من از زمین فقط همین آفتاب، آسفالت، هر روز داستان
دیگه وقتشه پسر بپیچی به بازی، زندگی روی هم چیندنه، خونه سازی
ما ماهی یه روز رو میگذرونیم پیش قاضی، یکم تشر پول میریزیم میشن ازت راضی
خب خب، دوباره رو کار مخم قفل شد، تا خواب بخواد به چشام بیاد میبینم صبح شد
طلوع، غروب، شرق، غرب، همش فقر، از جلو نظام به ما از عقب رفت
همه کار آفرین تو نادون ساختن، من نصفِ زندگیم رو به قانون باختم
واسه ی شهرم حکم طاعون داشتم، واسه امثال من یه کانون ساختن
اصلاح تربیت ابراز شخصیت، تو اجتماعی که هیچکسی نرفت سمت حقیقت
من موندم سرباز هرجا سرجمع سرم تو کارمه، اگه وقت بشه حرف هست یه عالمه
زیرزمین سهم من از زمین فقط همین آفتاب، آسفالت، هر روز داستان
تهران
بخش یک – رض:
یه گوشه ای از این دنیا یه جمع اجتماع کرد، طهران، خیلی چیزا توش اشتراکن
بین من و تو که رد می شیم از کنار هم، این دیوار های دود زده نشستن کنار هم
می بینن ما رو، میگذریم آروم، ما از زیرش در میریم اونا منتظر بارون،
هه هه، اگه بیاد بارون، همه نگاه ها به بالا رو به آسمون
از شمال به کوه، از جنوب به دشت، از شرق به حکیمیه، از غرب به کرج راه داره
تو دلش ۹ ملیون آدم رو جا داده، برای فقر، فخر اشتها داره،
به من هم پا داده قدم بزنم توش، ببینم چیزایی رو که همه میگن کوش
مهم نیست چقدر زخمی ام، مهم اینه که سرپامم، اسمشو بیار، باز میشه دستهام
(صدا) :
تهران آن زمان، وسعتی محدود داشت و طول و عرض آن از چند خیابان و محله تجاوز نمی کرد و به همان نسبت جمعیتش اندک بود!
بخش دو – نوید:
صبح میشه و میکنه دست هاشو باز، میده همه آدم های تنها رو جا، توی بغلش، همونطوری که رض گفت اولش
از خروس خون میخوره دود و دم، اینقدر که کبود بشه تا بوق سگ
غیر دود نسخ پول هم هست، نسخ پول های جدید، مخصوصا سبز
پایینش گرم، بالاش سرد، چهار فصله لامصب داداشم
آره داداش بزرگم، از وقتی چشم باز کردم بوده بالا سرم
لباسش سیاه با خط های سفید، پیراهنش سنگ، شلوارش قیر
هم خوابش تیر بوده و خون، هر کی مرده توش میمونه اون تو
بخش سه – رض و نوید:
با ط دسته دار بنویس یا دو نقطه، برام مهم اینه که اینجا درست شه
یه ژنده پوش با لباس جدیدش، اتوبان شده کوچه های قدیمش
حرکت کنده توش اگه پیاده نباشی، ناب باش همه می خوان که سوار شی
مثه زن های خرابه ولی برعکس، روزا رو کار میکنه، شب هارو خسته است، این تهران خراب یه خرابه است
در اصل همین الان هم، چند تا تکون میخواد که بشه هواش پس، اونایی که میفهمند که هستن حواس جمع
اوج نظم، وسط هرج و مرج، قصه های این شهر پشت پنج تا حرف
از ت تا ه، ر، الف، نون یه جور دیگه نگاش بکن از امروز
بازی
خوشگلا به چپم، مشکلا به راستم، زندگیم اینجوری چون خودم خواستم
یادمه بیشتر از نه ماه نداشتم تصمیم گرفتم روی دو تا پام وایسم
مامانم داد یادم بکنم باور، انسان بمونم تا ته راهم
گفت اینا ساختن شمشیر تفنگ با آهن رفتن بالاسره اونایی که بی گناهن
خون خون قطره قطره، بوم بوم قطعه قطعه، جون میمیرن دسته دسته، جنگ بسه بسه
صلح صلح کلا یه فهمه اگه اونی که اون بالاس بذاره کسی بفهمه
همش کنترل برنامه ریزی تو نظره سرمایه دارا ماها ریزیم، تو نظره صاحب سرمایه ما پشیزیم، ببین چه راحت بهمون یاد دادن هیزی
اینترنت، پورن پورن، اون هارد رو پر کن، سرت درد گرفت دکتر، بغل بگیر قرص رو، پول کار وام قسط صبح تا شام فس
همش هم میگیره الکی ژست میگه نگرانمون ولی بی حس
دس میدن پشت پرده میسازن دنیامون رو بعدم بسته بندی میفروشن رویاهامون رو
ماهاهم خریداریم آویزون سر تا پامون رو من میگم که باید بشوریم حتی نگامون رو
سهراب، افتاد، سلام به طراحی خداحافظ رخداد، هفته تیر و جا خالی دادیم رسید به مرداد، وسط شهریور بود دو تا برج افتاد
با ترسش ساختن خشم، با خشم کینه، جنگ تویه خونه هدف زمینه، هدف همینه
انسانیت رو بکشن به بردگی کامل زیره منفعت اینو میگم من فقط اینبارهم اینا بازی رو ببرن مسخره است ... اَه
پینوکیو
اسمم پینوکیوس میخوام آدم بشم، کاش میشد اینو یادم بدن
بابام پدر ژپتویِ نجار، کلی کار کرد ، حدودِ شصت سال
ولی هنو درگیره برای پول خونه، در حالی که پسرش هر روز تو خیابونه
برای بابام زندگی سخت، برای من فقط زنده موندن آسونه
با جینا دادیم مدرسه رو پیچ، یاد گرفتیم یاد میدن توش هیچ
شاید بپرسی تو کله ام چیست، یکم دقت کن خودت میبینی چوبی است
کلاه کج قرمز نیو اراست، تیشرت سفید به تن ، کفشا آدیداس
با گربه نره ریختیم طرحی خاص، بپیچونیم از روباهه چند تا الماس
تویِ شهر شهره بازی همه خرن و من خودمم، بار نمیبرم ، وقتی تو صف کاه و یونجه موندم من جنس تقلبی نمیخرم
پولُ کاشتم پول در اومده، هر دو بخشِ مغزم رو در اومده
از این وره شهر تا اون ور رد پام هست، خوراکمم سره صبح کله پاچه است، یک دست
میکروفون روگوش هدفون، خدام توش میگه که بیت رو حس کن
واسه هدایتم فرشته مهربون رو فرستاد، ولی رو زمین گرفتنش گشتِ ارشاد
این ینی کمک از غیب هیچی، کاغذ بشی سروکارت با قیچی
نصفش کن، نصف من نصف تو، کجاییم وسط جنگل! استپ!
کوزه گر
شعر از احمد شاملو:
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز بر زمین می زندش
بخش یک – رض:
کوزه گر کوزه را ساخت، شدیم جاری، قطره وار، بچه سال، تو خالی
ما اینجاییم تا با تجربه پر شیم، مثل خورشید ، نورانی
بیرونم آروم ، درون طوفانی، عمری کم تو مسیری طولانی
چشامو باز کردم دیدم دنیا رو اونجوری که آدما ساختنش، پوچ، پوشای
به حقیقت گفتم خودتو بشکاف، بهم جواب داد اول خودت بشناس
تو انسانی، امکانی، تو علمی، عرفانی، جهان ذره ای از توست و تو هم ذره جهانی
درک باز، چشم خیس، همه چی رنگ باخت، رضی به شب تاخت ، تا خود صبح
دیدم خودتو ، میخوام خودت رو، خدا این بندها رو از رو گردن من شُلش کن
بخش دوم – نوید:
کوزه گر کوزه رو ساخت فروخت بد باخت، چندتا ورقه کاغذ موند تو کف دستاش
ورقا رنگ عوض میکردن، همه جا از جنگ هم حرف میزدن، ولی مگه من خر میشم، نه!
دمش گرم معلم راهنماییم، که بهم یاد داد فایده نداره یاد ندادی
فهمیدن یه بخشش، فهموندن یه بخشش، اگه ازت کم نمیشه هرچی داری رو ببخش بهش
به وقتش، حرفام سنگینن چون گوشها سنگینن، یه چیزی اون پشت هست این روزا غمگینم
مُدای اجتماع، خدای اشتباه، خسته از بحث های تکراریه تاکسی بین راه
سوار شو، غُر بزن ادا در بیار عادته، پیاده شو پشتشم مسخره کن راحته
توی این چرخه گیر ، گیر روزمرگی، به خودت وقت بدی، آدم تر بشی
دختر مامان
خونه براش بزرگ قدره دنیا، خونواده مهم مثل یه بنیان
همش کنارشن اون عاشق مامانشه، شبا با اون میخوابه صبح با صداش پا میشه
یاد گرفته زندگی کردن رو از اون، ارزش رو میشناسه نمیفروشه ارزون
همه دنبال پولن اون دنبال مفهوم، اون مثل کارآگاس من براش مضنون
من براش مجنون اونم لیلی، میگه دوسم داره آره خیلی
خواب میبینه که من پیششم هر شب، وقتی که پیششم میگه شرمندم
با من بازی میکنه چون من بازیکنم، توپ رو میندازم تا راضی کنم
اون رو از خودم بمونه باهام، میتونی صداش کنی دختره مامان
اون دختره مامانه... اون دختره مامانه دختره مامانه اون همیشه باهامه... اون همیشه باهامه همیشه باهامه
روزا میگذرن میرن، از مردم میسازن اون بیرون موجوداتی بی رحم
که به ۳۰ نرسیده فک میکنن پیرن، با پول مواد قاچاق در گبرن
دخترک تو خونه نشسته مثل دسته گل، منتظره یکی بیاد دم در با دسته گل
بگیره دستاش رد بشن دوتایی از یه پل، ازدواج خوشبختی دوتا حلقه چند تا قُل
روی کاغذ ضمانت مهر و امضاء، حقیقت مرموزه ، این وسط همش پنهان
طرف معتاده ، تو دروغ استاده، طرف هرچی گفته زر مفت بوده پز داده
پدر مادرش جمعش کردن که الان اینه، گفتن زن میگیریم براش پی زندگی بگیره
یه روانیه با خودش دشمن، تو اون خونه وای به اون دختر
اون دختره مامانه... اون دختره مامانه دختره مامانه اون همیشه باهامه... اون همیشه باهامه همیشه باهامه
ازدواج، سنتی رخت دل میشوره با اشک، هر وقت که فرصتی پیدا میکرد
مامان رو نگا میکرد ، مامان رو صدا میزد، اما اون بود توو قابِ عکس ...مکث ...
شبا که در میرفتن یه روزی سر زد، طرف اومد خونه این دفعه با سردرد
تا دخترک حرف زد شروع شد جر و بحث، اون درو بست ، احساس ترس
موج میزد توش خواست این رو بفهمونه، گفت از پیشش میره تا اون بترسونه
همینطور هم شد کنترل افتاد، تصویر بهم ریخت دوباره شد اون معتاد
حمله کرد به سمتش پرید روش، من رفتم بگیرمش رد شدم از توش
رسید به دختر گرفت گلوش، انقدر فشار داد تا اون رفت از هوش، اون دختره مامان بود . . .
چه خبره
پی اچ دی دارم توی علافی، حرّافی
هر جا فی (قیمت) بالا باشه تعداد هست کافی، به سمت جنون هووم قذّافی
سر هنگ تو سر آهنگ سرتاسر دنیا جنگ بنگ بنگ بنگ!
میگن که نژاد پرستی تمومه ولی بازم میکُشن برای رنگ رنگ رنگ!
سرخ یا مشکی..من میگم سبز هنوزم امید هست بشه بازی برعکس
رو زمین پره شغال رو هوا پره کرکس، معلمه بد اونیه که دستش ترکه اس
همه به خشونت معتاد من توی ترکم، اسلحتو بنداز شروع کن حرکت
به سمت صلح صب شد، کفشاتو جفت کن، هرچی نوره قورت بده سیاهیو تف کن
چه خبره؟ ها؟، چه خبره، به من بگین تو این دنیا چه خبره
همش که دردسره، همش که خرتوخره، میکشن دسته جمعی میگن کار یه نفره
آ چه خبره، ها چه خبره؟ به من بگید تو این دنیا چه خبره
همش که دردسره،همش که خر تو خره، گورای دسته جمعی میگن کار یه نفره
اوباما یا که بوش، هرکی اومد کرد توش، هرچیم که بوش در اومد ریختن خاک روش
رو بدنه ی صلح زدن چنتا خال جوش، جنگ واسه ی مرگ مرگ با سم واسه موش
مردم بی گناه در کل سر گرم یا سردرگم، سلاح اتومات یا که سرد پل برای کشتن خوب اینو درک کن
تا وقتی اینهمه مریضی موج مضر هست، چرا تیزی توی دست چرا ترس
چرا تو خیابون میمونی واسه نزاع پس، پسر ما کار داریم کارد کاری اضافس
باید راهیو بری که همنوع بتونه باشه باقی، از ده تا یک بشمر تو الان داغی
خشونت غلاف بشه اونوقته میشه باشی، تو شناسنامه روح الله ای، واسه ما داداشی
پشت منی
من مثل تخته سیام اینو یاد بگیر میم، ح، ک، میم تا آخر ببین
منو تو از یه جنسیم ولی نه از یه کیش پس پیش من جایی نداری خیر به پیش
این بازی سختی هس توش نیش عقرب تو دنبال دافی من بهت میگم احمق
من تا وقتی میخونم که توو سینه حرف هس تو تا وقتی میمونی که بازار به صرفه اس
کتاب و باز ورق بزن سرفصل به رپ رسید، هیس شروع شد از ترس کارات رو گوش نمیدم همشون خندس
پشت من نوشته این پسره برندس من مثل شایعه اَم میچرخم توی هر دس تو کجایی ها کنارم وردست
دستمال و وردار میکروفون و برق بنداز نشنیدی انگار رض اینجاست
پشت منی، باوشه روبرومی، باوشه برام فرقی نداره کیه یا کجاشه من راهه خودم و میرم و اینم راشه
پشت میکروفونی، حرفارم میخوری، میگی کار درستی ولی نمیگی چطوری خط اول نخونده تپق به راه میشه
مشکل گلوته هان، تف کن که وا بشه من حرف به حرف نوشتم یک جمله جا بشه
تو برگ به برگ خریدی اینم یه راهشه ولی وقتی که میگی کارا با شکوهه
بچه ها شنیدن افتادن به شکوفه یا همون تگری از تو هم نیستش اثری نمیشناستت حتی همسایه ی بقلی
حالاست که باید فکر بکنی راه اومدی عوضی یا میخوای تو بازی بمونی بهت بگن عوضی
عوضش بیا یکم واقع بین باش، هر کی راه و محکم ساخته جاش اینجاست
آدمایی مثل تو همه رو حبابن زود میان و میترکن سمت خداوند
پشت منی، باوشه روبرومی، باوشه برام فرقی نداره کیه یا کجاشه من راهه خودم و میرم و اینم راشه
قصه
قصه یه حلزونه بدون خونه، قصه یه مرغه رو آسفالت پی دونه، قصه یه ماره که هیچی نداره یه مورچه اس که رو کشتی سواره
قصه یه باز که بال باز میکنه و فقط فکر پروازه ولی خب پاهاشو بستن پراش شکستس تو دست صیاده
همینطور روزا میگذره اون پیرتر، نبود ارتفاع بیشتر حس میشه اونو از درون میشکنه، وقتی میبینه کلاغا اون بیرون میپره
نفرت، خشم، غفلت آو، به خواب ببینه یک شب اوج میگیره از این قفس میره، صدا زنجیر پاش میگه که پات گیره ها
قصه ی منه، قصه ی توئه، قصه ی ماست، اینه داستان، قصه ی من، قصه ی تو، قصه ی ما، اینه داستان
قصه یه مرده که از تو دلسرده تو بن بست گیر کرده ولی باز میگرده دنبال راه، روی لب آه خودش مثه مرداب تو حسرت ماه
در پی سوزن تو انبار کاه تلقین بودن همیشه تو گناه، یک لحظه شاد، یک لحظه رنگی یک لحظه روشن، بقیه سیاه
سوال تو سرش زیاد از کی بپرسه، هنوز نمیدونه کجاست ولی میترسه گم شه هه
آره میترسه گم شه چون دل سیر میشه چشم هست همیشه گشنه،
پشتش به هیچی گرم درد توی سینه زیاد و حسرت میزنه به روحش چنگ بعد وقتی همه زوجن اون میمونه فرد
قصه ی منه، قصه ی توئه، قصه ی ماست، اینه داستان، قصه ی من، قصه ی تو، قصه ی ما، اینه داستان
قصه یه شهره پر دود، درد خورشیدش سفید رنگ دیگه نیست زرد
مردمش خستن پر پیچ خم هیچ جاش هم پیدا نمیکنی بگی نیست غم
خیابوناش میگیرن یقه عابرهارو صندوق ها میخونن تو پاکت نامه ها رو
بارون میباره میشه رنگ جوب و هر پاکی میتونه بشه هرزه توش
درد، لعنت به این درد از ساختموناش بالا میرن تا پایین پرت کنن خودشونو فخر تو هوا پخش، فقر میسازه یه شکاف،
شهر آسمونش تاریک نداره یک ستاره همه کارا میمونن نصفه کاره نبض شهر میزنه با شایعه زندگی ادامه داره همین جالبه
قصه ی منه، قصه ی توئه، قصه ی ماست، اینه داستان، قصه ی من، قصه ی تو، قصه ی ما، اینه داستان
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.